خلاصه ماشینی:
"همه چیزش از طراوت جان گواهی میداد، طراوتی که وانگفو اکنون دیگر در خود سراغ نداشت،اما در عین حال چیزی کم بود،چون در روزگاری که وانگفو آن را ترسیم کرده بود،هنوز نه به قدر کافی کوهسار را زیر نظر گرفته بود،و نه خرسنگهایی را که تن برهنهشان را در دریا میشویند.
خاقان که خمیده بود،دستها را سایبان دو چشم کرده به دور شدن زورق وانگفو که دیگر در تیرگی شامگاه چیزی نبود جز شطهای نادیدنی چشم دوخته بود.
رد زورق از سطح آرام محو شد و وانگفوی صورتگر و مریدش لینگ بر آن دریای لاجوردی که وانگفو پرداخته بود برای همیشه از نظرها ناپدید شدند.
» مأمور ضد اطلاعات میگوید: «سرجوخهء مهندسی کلی خود را به رستوران ایستگاه رساند.
» پاول کلی میگوید: «منظرهء چادر مچاله شده و وارفتهء هواپیما همراه با طنابهای شل بسیار وسوسهانگیز بود.
» مأمور ضد اطلاعات میگوید: «سرجوخهء مهندسی کلی آسمان را میگردد که از نظر ما طرح بسیار عاقلانهای است.
ما مأموران ضد اطلاعات هم جای جای آسمان هوهن باد برگ را با چشمان تیزبین خود گشتیم اما چیزی پیدا نکردیم.
تصمیم گرفتیم به رستوران برگردیم و گزارش واقعه را به مقامات مافوق اطلاع دهیم،اما گرهء کار گزارش در این بود که ما برای این سؤال که هواپیما کجاست جوابی نداشتیم،چنین نقیصهای به فکر دانای کل و حرفهء امنیتی ما ضربهء بزرگی میزد.
» مأمور ضد اطلاعات میگوید: «مشاهده گردید سرجوخهء مهندسی کلی طناب و روکش هواپیمای قبلی را در واگن باری که به اسینیهلوپتی میرفت انداخت."