خلاصه ماشینی:
"مالارمه معتقد بود تجزیه و تحلیل روحیات نویسنده تنها چیزی است که در درک درست اثر هنری بهکار میآید، ولی برخلاف نظر او، بارت در یک اثر ادبی ممتاز، زبان را سخنگوی اصلی میشناسد نه نویسنده را.
م. )بیانیه بارت در مورد مرگ نویسنده حملهاش به توضیح واضحات در آثار ادبی عکس العملی است علیه گفتههای الیوت در بیش از 50 سال پیش که بر لزوم غیر شخصی شدن ادبیات ولزوم تعهد نویسنده تأکید میکرد.
بارت مخالف این است که آثار ادبی را حاصل نیات آگاهانه و نبوغ نویسندگان آنها بدانیم و معتقد است که زبان، جسم شفافی است که ما را مستقیما به بطن احساسات نویسنده میبرد و این امکان را بهما میدهد که با احاطه به دستگاههای رمزشناسی و زبانی بتوانیم چیزی بیش از متن نوشته شده برداشت کنیم.
2 مخالفت بارت با لیویس و طرفداران سنت از این زاویه در خور توجه است، ولی از سوی دیگر نفی ذهنیت فردی که او از آن دفاع میکند و مفهوم«مرگ نویسنده»هم پیامد هم پیامد آن است، نه تنها بهنفی فردگرایی بلکه همچنین بهنفی فرد منتهی میشود.
کاترین بلسی نویسنده کتاب«روش نقد»میپرسد:(اگر نقش ذهن ناچیز است) بارت برپایه کدام منطق عقلی نظام سلسله مراتب را رد میکند؟چگونه میتوانیم یک طرز زندگی(مثلا سلسله مراتبی)را بر طرز دیگر برتری دهیم؟کدام نیرو است که ما را قادر میکند استدلال منطقی را براستدلالهای غیر منطقی ترجیح دهیم؟وقتی چنین نتیجهگیری شود که معنی کردن اثر ادبی غیر ممکن است و معنی در پشت گوشههای تاریک و بیپایان ساختمان کلمات پنهان شده است، تناسب موجود در پس ساختارگرایی بههم میریزد و به التقاطیگری و اغتشاش سیاسی که با جوش و خروش انقلابیگری نیهیلیستی مربوط است، میانجامد."