چکیده:
فکر شریعتی مهمترین چالش ما ایرانیها با جهان معاصر در تحقق خودآگاهی را آشکار میکند. وی، در برخی سخنرانیها و آثارش مانند «بازگشت به خویشتن»، «انسان بیخود» و «خودآگاهی و استحمار»، نشان داده است که اهمیت این مسئله را درک کرده است. در کتاب «انسان بیخود»، راهحل ازخودبیگانگی را خودآگاهی میداند و، در کتاب «بازگشت به خویشتن»، مهمترین مسئلة وجودی ما را تحقق خودآگاهی از راه بازگشت به خویشتن راستین خویش میبیند. مقاله پیش رو تلاشی است برای درک خودآگاهی مورد نظر وی از راه کشف جایگاه آن در تاریخ فکری معاصر ما که همة ادوارش را میتوان تلاشی برای تحقق این خودآگاهی فهمید.
Ali Shari'ati's thought illuminates the most important challenge of Iranians intellectual odyssey in the process of self-consciousness encountering the modern world. He explicates importance of the foregoing problem in some lectures; for instance, Return to Our Self, The Selfless Human, and Self-consciousness and Stupidity. He answers the foregoing problem by referring to the self-consciousness in The Selfless Human, and by the actualization of self-consciousness in Return to Our Self. I attempt to grasp his conception of self-consciousness through re-discovery of the historical status of his thought in the intellectual process of modern Iran, which is the process of the actualization of self-consciousness.
خلاصه ماشینی:
بروز سیاسی و اجتماعی این آگاهی فلسفی بشر غربی از خود در استعمار بوده است و ازاینرو، شریعتی درک استعماری را خودآگاهی نمیداند و به آن حمله میکند و یگانه راه خودآگاهی را نه در بیرون، یعنی غرب، که در بازگشت به خویشتن جستوجو میکند.
چنین درکی از خودآگاهی شرقی نخستینبار درمیان برخی متفکران غربی ظهور کرد و شریعتی، با استناد به رأی ایشان، چنین میگوید: و بعد، براساس همان شعاری که همة روشنفکران مذهبی و غیرمذهبی (بهخصوص از جنگ بینالملل دوم) موردقبولشان است (چنانکه عمر اوزگان، امه سزر، فرانتس فانون، معتقدند) که باید هر جامعهای براساس تاریخ و فرهنگی که دارد روشن فکر شود و با تکیه به تاریخ و فرهنگ و زبان عموم، نقش روشنفکری و رسالت خودش را بازی کند، براساس همین سه شعار (شریعتی 1388: 6).
برداشت شریعتی از اسلام اصلاحشده نیز از آنجا سرچشمه میگیرد که وی اهمیت تأمل در تاریخ برای تحقق خودآگاهی را درک کرده است؛ تاریخی بهموازات و دربرابر برداشت غربی از تاریخ جهانشمول خود که همان جهان مدرن است؟ نظر به سلطة جهان مدرن بر همة عالم، آیا چنین تاریخی توهمی دون کیشوتی است؟ در بخشی دیگر از کتاب بازگشت به خویشتن تاریخیت ما را در بازگشت به اسلام، آن هم اسلام چونان ایدئولوژی، میبیند (همان: 6).
شریعتی، بدون اینکه فهم فلسفی عمیقی از آرای هایدگر داشته باشد، این را درک کرده که تنها چیزی که افقی برای خودآگاهی تاریخی ما شرقیها باز میکند و ما را از سیطرة فهم جهانشمول غربی از شرق بیرون میآورد تفکر نقد مدرنیته در خود غرب است.