خلاصه ماشینی:
"نویسنده حتی در مورد وقایع مربوط به خانوادهء خود دچار خطاست و تصور میکند آنکه وصیتنامه در جلد ریشتراشش باقی گذاشت(سرداد اسعد بختیاری)برادرش نصرت الدوله بوده است(ص 68)و گندهگویی به افراط:مانند به وزارت رساندن غلامحسین فروهر (ص 282)،یعنی کسی را که بارها معاون وزارتخانه و وزیر شده بود،نویسنده که در آن زمان معاون اداره امتیازات نفت وزارت دارایی بود،به وزارت رساند!عجیب آنکه همین کار را برای برادر خود محمد حسین میرزا(سرلشکر فیروز)هم انجام میدهد.
دکتر مصدق جز آنکه (به تصویر صفحه مراجعه شود) *روی جلد کتاب ستارهء فرمانفرمائیان پسر عمهء اوست،ستایشگر فرمانفرما دایی خود است،پس چه عجب اگر مینویسد«با خود فکر میکردم چطور وکیلی میتواند با پیشنهادی به این سادگی(قانون منع مذاکره و عقد قرارداد با دولتهای خارجی-آذر 1323)روح تازهای به ملتی بدهد و ما را از چنگال خرس بزرگ خلاص کند.
با این نظر و سلیقه چه عجب که وقتی نویسنده در انتظار است که با نخست وزیر شدن پسر عمه،به معاونت وزارت دارایی برسد،وزیر به او خبر میدهد که منتظر خدمت شده،ولی برایش نمایندگی نفتی ایران در لندن را درست میکند و این اولین حکیمی است که در زمان نخست وزیری مصدق صادر میشود،اما چند روز بعد(لا بد با آشکار شدن تحلیل حضرت از قانون ملی کردن نفت)آن حکم را پس میگیرند و حکم مأموریتی در واشنگتن را به او میدهند،ولی با این هم موافقت نمیشود وزیر دارایی به فرزند فرمانفرما میگوید شاید شما مخالفانی دارید سعایت میکنند."