خلاصه ماشینی:
"دریا دوباره دیدمت افسوس بی نفس.
پوشانده چشم سبز در زیر خار و خس دامنکشان به ساحل بیرون ز دسترس!
دریا دوباره دیدمت آرام و بیکلام دلتنگ و تلخکام در جامهء کبود سراپا نگاه و بس!
ابریست چشم تو ابریست روی تو تا ژرفنای خاطر تو ابریست!
خورشید،گوئیا در عمق آبهای تو مدفونست اما بهر دمی که چو سالی است در گذر من آفتاب طالع من آسمان سبز ترا میکنم هوس!
موجت کجاست تا به شکنهای کاکلش عطری ز خاک و خانهء خود جستوجو کنم موجت کجاست تا که پیامی بصدق دل بر ساکنان ساحل دیگر همراه او کنم!؟ کاینجا غریب مانده پراکنده خاطریست دلبستهی شما و به امید هیچکس!
در پشت سر مخاطره در پیش رو هلاک مرغ هوا گرفته و پابستگی به خاک بر اشتیاق جان سدی ز پیش و پس باری من موج رفتهام اما تو ای طپنده بخود تازه کن نفس بشکف چو گردباد و گل رستخیز باش با صد هزار شاخهء فریاد سر برآر مرغ بلند بال توفان در قفس!"