خلاصه ماشینی:
"نیما یوشیج نه،او نمرده است1 دو سال از نبود غمانگیز او گذشت روی مزار او دو بار برگهای خزان ریخته شدند سه سایهی شکستهی گریان بر شاخههای سایهی دیگر آویخته شدند آن وقت باز مثل دگر روزها دمید اینروشن افق یک جغد بیثبات از آن جایگه پرید تا یک غروب غمگین بالای آن مزار غمناکتر نشیند.
دو سال مثل آنکه دو روز از غمش گذشت روز سفید آمد از نو به سیر و گشت بر ساحت جبین جوانی خط دگر نشوت مانند اینکه آنکه تو دانی،نمرده است هرکس به یادش آید،گوید: (به تصویر صفحه مراجعه شود) (1).
دو سال،شمع زندگیاش را به روشنی مردم ندید لیک بس شمعهای دیگر،روشن شدند از او بس فکرهای ویران،گلشن شدند از او مانند آنکه همین آرزوش بود پرید از برابر زندان مرغ شکستهپر که همه رنج و جوش بود تا روی بام دگر آید ز نو فرود ز آنجا به رنگ دگر با ما کند سخن نه،او نمرده است آنکه دلی زنده میکند هرگز بر او نیابد،بدروی مرگ دست بر این مزار،بیهده بنشسته است جغد اشک سه سایه بیسبب اینجاست بر زمین."