خلاصه ماشینی:
"برگردان:خسرو باقری پیمان با راستی مرا با راستی مرا با حقیقت راستی سوگندی است،پیمانی است پیمانی است که فانوس دلآویز روشنایی را در تیرگی اندوهبار شب بیاویزم میخواستم،تنها میخواستم تکه نانی باشم باری تکه نانی باشم که گرسنگان جهان را سیری بخشم و تن رنجدیدگان را اندکی بیارامم اما همینکه خواستم،همینکه خواستم سپاه هولناک شب در من آویخت و تمام عمر در رزمی بیامان گذشت و مجالی نشد،حتا اندک مجالی که تکه نانی باشم و تبسمی گرم را بر لبان سرد تهیدستان بنشانم اما اینک،پس از گذار زمان این منم منم با تمامی عشقهایم با هرآنچه خواستهام با هرآنکه دوستش داشتهام اینک منم منم که از هراس جویبار«خود»گذشتهام و با اقیانوس بیکران خلق درآمیختهام باری،اینک این منم که در سکوتم چونان دریا هر دم فزونتر میخروشم."