خلاصه ماشینی:
"یوسف: خداوندا ز هستی ساده بودم ز بیم نیستی آزاده بودم نخست از نیست ما را هست کردی به قید آب و گل پابست کردی ز ضعف و ناتوانیها رهاندی ز نادانی به دانائی رساندی فرستادی به ما روشن کتابی به امر و نهی فرمودی خطابی میان نیک و بد تخلیط کردیم گهی افراط و گه تفریط کردیم ره فرمودنیها کم سپردیم بنا فرمودنیها پا فشردیم تو نگذشتی ز دستور عنایت نپوشیدی ز ما نور هدایت یعقوب:(وارد)فرزند جان چه چیز باعث شد که به این زودی از خواب برخواستی و با خدای خود مشغول مناجات شدی؟ یوسف: پدر جان،خواب دیدم مهر و مه را درخشنده کواکب یازده را که یکسره تعظیم بدادند به سجده پیش رویم پا نهادند پدر جان در خواب دیدم که ماه و یازده ستاره با کمال خضوع مرا سجده کردند به محض مشاهده ماه و ستارگان از خواب برخواستم و مشغول دعائی که شما به من آموخته بودید شدم.
(چراغ عقب صحنه خاموش و چراغ جلو روشن و ابدار ایستاده و به گفتار خود ادامه میدهد(غلام وارد میشود)) (ورود سجانوس) آبدار:این بود تعبیر خواب جان نثار که دو مرتبه به شغل خود مفتخر و خباز هم بنا به دستور خداوندگار روی زمین به دار آویخته و مرغان هوا گوشت بدن او را طعمه خود قرار دادند.
یوسف:مقصدی در پیش است بعدا خواهی فمید(سجانوس خارج میشود) یوسف:خداوندا تو میدانی منظور از این عمل جز محبت و عشق و علاقهای که نسبت به بنیامین دارم نظر دیگری در کار نیست پروردگار را مرا ببخش اگر خطائی مرتکب میشوم."