خلاصه ماشینی:
"در مقابل،به رغم آنکه ممکن است دراماتورژ نمایشنامههای جدید (new-play dramaturg) نقش خود را عمدتا در مرحلهی تمرینهای آمادهسازی ایفا نماید،یا حین نگارش نمایشنامه طرف مشورت نمایشنامهنویس قرار بگیرد،دست کم دارای دو یا چند نقش بهطور همزمان میگردد-به عنوان هنرمند،منتقد،سازماندهیکننده، روان-درمانگر و نظایر آن.
همانگونه که قبلا دیدیم،بهترین شیوه برای ورود به کار،آغاز نمودن کار دراماتورژیکی با نوعی آگاهی اولیه از نیازهای احتمالی نمایشنامه(مثلا،تحقیق،گرفتن واکنش افراد در مورد شخصیتها یا ساختار،و نظایر آن)، (11)-مقایسه کنید یا این ایدهی (بر خطای)ادوارد کوهن که براساس آن"نقش کلی"دراماتورژ"نگاه داشتن دست نمایشنامهنویس در طول فرآیند است.
)مثلا،اینکه آیا پاسخ نمایشنامهنویس منعکسکنندهی تردید وی-یا شاید هم یقین فوق العاده مدافعانهی وی از خود-در مورد ماهیت برخی کنشهای خاص در نماینشامه است؟و اگر بله،آیا این گزینشهای کارگردان است که،برحسب فرآیند رشد و تکامل نمایشنامه فرارتر از کارگاه جاری،حرف آخر را میزند؟تلقی نمایشنامهنویس از رویکرد کارگردان ممکن است به مثابه شیوهای جایگزین و معتبر برای اجرای نمایشنامه باشد و بااینحال کارگردان ممکن است برای مستحکم کردن درک خویش از"گستها"ی نمایشنامه،بنا به تعبیر خاص برشت،اقدام به بازنویسی بخشهایی از آن نماید.
دراماتورژی و خودآئینی (autonomy) نمایشنامه در یکی از عالیترین اظهارات نظری در مورد ماهیت پیدایی دراماتورژی اجرا،هلموت شفر (Helmut Schafer) از دراماتورژ به مثابه تئاتر-پیشهای (theatre worker) صحبت میکند که به طرزی گریزناپذیر میان ایدههای نظاممند و بیانگر (speakable) از یکسو و خودآئینی مبهم و غیر قابل توصیف (inarticulable) "نمایشنامه"که در تمرینهای آمادهسازی ظاهر میشود(یا بایستی ظاهر شود)از سوی دیگر گرفتار آماده است."