خلاصه ماشینی:
"و باید این کار میشد یعنی من خود در بازیگری معتقدم که کار گروهی است و باید مجموعه کار خودب شود و حتی اگر به عنوان بازیگر فنا شوم سعی میکنم لااقل کار فنا نشود.
ستاری-چطور است که شما اینقدر به آثار آقای رادی توجه دارید؟ مرزبان-چون در کار رادی ریتم خاصی هست و در این نمایش به نظر من آن ریتم به انسجام کامل رسیده است.
اصولا حضور نویسندهای ناراحت کننده است که گروه را اذیت کند،اما وقتی کمک کار باشد چه اشکالی دارد؟ کابلی-البته این تنها نمایشی بود که آقای رادی گفتند هر کاری میخواهید باب آن بکنید.
چون آنچه تلویزیون بر سر تماشاگر آورده،آنها را خیلی ساده پسند کرده و در نتیجه کمتر فکر میکنند و برای آنها کار با زمینهء کمدی جذابتر است.
به نظر من این شخصیتی که از آقای شکوهی ساخته شده،به عنوان مردی که از فرط شرافت میمیرد و نوستالژی میراث فرهنگی را هم با خود حمل میکند و این نکته خیلی هم برجسته میشود؛ تراژدی نیست و فقط تأسفآور است.
آیا آدمی باید صادق باشد و عاقبتی مثل شکوهی داشته باشد؟مقصر کیست؟ماجرا را اینطور نگاه کنید؟آیا شوکت مقصر است؟حشمت مقصر است؟یا خود او؟ما دنبال اصل ماجرا باشیم و ببینیم چرا شکوهی در آخر عمر به این روز افتاده؟ نمایش-اما من تنها«صداقت»را به عنوان تراژدی نمیپذیرم.
اما در مورد یک کلمه مثل جستن یا پریدن،این حساسیت را نه من،هر نویسندهای باید داشته باشد که کلمات و ضربهها تأثیر خاص خودش را بگذارند،با این حال برای کارگردان و مجموعه بازیگران این استقلال و احترام و اعزاز را همیشه داشتم که حرف آنها بسیار مؤثر و مسجل است."