خلاصه ماشینی:
"اما در شکل خاص،آوانگارد به عهدهء نویسنده که بعد از جنگ جهانی دوم و در رابطه با شرایط و فضای خاص آن دوره و تفکر حاکم،که سخت در تعارض و تضاد با خردگرایی و راسیونالیسم بود و همهچیز حتی گاهی وجود عینی خود را مورد شک و تردید قرار داده و به نهیلیزم فلسفی حادی دچار گشته بود اطلاق میشد،این نویسندگان بدلیل ذکر شده و نیز تحت تأثیر فعالیتهای هنری دیگر مثل نقاشی، پیکرتراشی،سینما و مکتبهایی چون دادائیسم،فوتوریسم،امپرسیونیسم، اکسپرسیونیسم و...
و هم بدین سبب است که کار ارزشمند تئاتر ما به خیمه شببازیهای بیهویت مبدل میشود، و هم بدینسان است که تئاتر تقلید و هنرپیشه(تقلیدچی)لقب میگیرد،زیرا که این نوع از تئاتر چیزی ادایی و مصنوعی خواهد بود که نه تنها تماشاگر،بلکه خود مجریانش نیز آن گریزانند،و اما برای فرار از این ورطه چه باید کرد؟به گمان راقم، باید به این بزرگان و کارشان به عنوان امکانات نگاه کرد.
اگر از مطلب اصلی دور نیافتیم میخواهم بگویم علت اینکه دو قالب ارزشمند تئاتر ملیمان یعنی تعزیه و تخت حوضی به بوته فراموشی سپرده شدهاند«با آنهمه قابلیتهای ارتباطی که دارند»همین قضیه است که ما نتوانستهایم آنها را با شرایط زمانی-مکانی امروزمان منطبق سازیم.
نتیجهء کار از پیش روشن است،«ادا»و هنگامی که کاری ادا شد قطعا قادر به ایجاد ارتباط نخواهد ود و وقتی ارتباطی بین او و تماشاگر حاصل نشد،تئاتر از دست میرود(چنانکه رفته است)زیرا تئاتر لحظهای وجود دارد و اتفاق میافتد که بین تماشاگر و بازیگر یا(صحنه و سالن) ارتباطی تنگاتنگ بوجود آید،و اگر این رابطه بوجود نیاید،نمیتوان مدعی شد که تئاتری در حال اجراست."