خلاصه ماشینی:
"زرین گیسو که حاصل این مرحلهء سرنوشتساز از حیات پل کلودل است، به قول خود او،داستان مردی است که با خونریزی و آتشافروزی جهان میگشاید و جهان میپیماید برای آنکه بداند آیا در جهان بزرگ،چیزی میتواند یافت که مایهء خوشنودی و رضایت خاطرش باشد و در پایان خونریزیها و آتشافروزیها،میبیند که دستانش خالی است و خود بیبرگ و بر و بینواست و گفتنی است که کلودل میگوید وقتی نگارش نمایشنامه به پایان رسید،دریافتم که نیروی ایمان بر من چیره شده است و باید بدان سر بسپارم و اینچنین بحران بزرگ زندگیم،پایان یافته است.
اما تورلور که بههرحال مردی زیر لوای سینی است و موجود زندهایست که بهتر از هر کس او را درمییابد،بر بالینش حاضر است،در عین حال ظفرمند و بدنام و رسوا،و وظیفهء کهن دودمان و تبار سینی را به وی یادآور میشود،یعنی گویندهء همان کلامی است که سینی را برمیانگیزد و به منزلهء خدمتگزاری کامل (فرودست به فرادست)یا ادای دین انسان به سرور و امیر خود است؛تورلور که موجب شهادت و عیان شدن فضایل و شایستگیهای سینی شده است،وسیلهء رستگاریش هم میشود و هنگامی که ندای کهن دوده و تبار سینی را به زبان میآورد: Cou?fontane,adsum من حاضرم، سینی زنده میشود،لرزه بر اندامش میافتد،باز میکوشد که برخیزد،دستانش را به سوی خدا دراز میکند و آن حرکت،نشانهء نبالت و نجابت خاندان اوست و وی همهء آن نبالت و نجابت را بهطور زبده نمایش میدهد و این دراز کردن دست نیاز،جهش بزرگ مشتاقانهایست،حاکی از پذیرش کامل و بیهیچ قید و شرط مشیت الهی،که نجاتبخش اوست."