خلاصه ماشینی:
"منتقد اگر نباشد کار پیشرفت نمیکند و هنرمند تشخیص نمیدهد که خوب و بد کار کجاست؟ولی چرا اینجا او حرف خود را میزند،و تماشاگر کار خود را میکند؟آیا منتقد اعتبار ندارد یا برای او اعتبار قائل نیستند؟آیا اصلا برای مردم اصل مسئله مطرح نیست چون جویای اوقات فراغتی هستند؟چون همین توفیق ریچارد سوم را عروسی خون هم دارد،رستم و سهراب هم دارد.
تصدیق میکنم که امکانات ما همین است،با همه خوبی و بدیهایش؛اما شما که با این امکانات شکسپیر را انتخاب میکنید،در این روزگار و در این جامعه،فکر میکنید چه ارتباطی میتواند برقرار شود؟ رشیدی:اتفاقا کوشش ما هم همین بود که چون به نظر من و همۀ گروه مسائلی که در این نمایش مطرح میشود میتواند مسائل امروزی باشد و جامعه را با آن درگیر کند.
نمایش:شما مسئله اجرا را پیش کشیدید،هدف از سئوال من اجرای شما نبود،اما به نظر من اگر قرار باشد به کلیت کار و تفکری در آن وجود دارد دقت بیشتری کنیم،به نظر من کار شما بیش از انداره سیاسی دیده شده،و وجوه دیگری که در نمایشنامه هست و مثل بسیاری دیگر از کارهای شکسپیر اهمیت زیادی دارند در این اجرا دیده نشده.
من حرف شما را میپذیرم و خیلی چیزهای دیگر هم هست که میشود مطرح کرد،ولی شرایط تئاتری ما،تماشاگر ما و اجراهای ما این اجازه را به من نمیداد که چنین برداشتهایی از این اجرا بکنیم و بدون تعارف من باید فکر کنم که برای کدام تماشاگر کار میکنم.
رشیدی:همانطور که گفتم شاید این به دلیل شرایط ما باشد،اما دغدغه منهم همین بود که برای تماشاگر ما در مقابل تماشاگر خارجی ه 400 سال است شکسپیر دیه،کجا را باید نشان داد؟ ستاری:من فکر میکنم این مشکل همه کلاسیکها است."