خلاصه ماشینی:
"اما هایدگر شکوه میکند که تحلیلهای نیچه از«رفتار زیبا شناختی»بویژه وقتی که آنها سعی بر ابتنای آفرینندگی در فیزیولوژیی میکنند که آن نیز بر ما بعد الطبیعهء ارادهء معطوف به قدرت برتر گذاار زندگی مبتنی است،با استناد به هیجانات جنسی/عاشقانهء آن، هیجان بازی صورتهایش و حساسیت اشکال متلون و شباهت چشمگیر با شرایط عصبی و نشانههای مرضی، نیرویی گریز از مرکز را به در خود اندیشی16دربارهء زهدان هنرمند و اثر هنری وارد میآورد.
»51گفتن اینکه این نسبت غریب هنر و حقیقت چیست شاید به نهایت دشوار باشد، اما در نظر هایدگر یک چیز مسلم است:کوشش نیچه برای رهاندن عالم محسوس از کراهتهای ما بعد الطبیعهء افلاطونی نمیتواند قرین توفیق باشد،اگر صرفا نظام ارزشی ما بعد الطبیعهء افلاطونی را معکوس کند و اگر شباهت(هنر)را به قیمت از دست دادن موجود(حقیقت) بزرگ بدارد.
پس چه باقی میماند؟آیا نیچه با تجربهء از دست دادن افقی که در آن حقیقت و توهم را میتوان متمایز کرد،به نحوی ریشهای«فوق»و«تحت»مذهب افلاطونی را ویران نکرده و ناسازگاری هول انگیز میان هنر و حقیقت را بر نینگیخته است؟ هایدگر در خاتمهء درسش دربارهء«ارادهء معطوف به قدرت در مقام هنر»تصدیق میکند که نیچه صرفا«فوق»و «تحت»،«تو اون»و«مه اون»،«آیدوس»و«آیدولون»، فرا محسوس و محسوس را واژگون نمیکند یا دست کم تصدیق میکند که او میدانست که چنین واژگونیی، قطعا نیست انگاری پناه گرفته در نحوهای از تفکر افلاطونی مآب را پشت سر نخواهد گذاشت.
اما تفکر در خصوص ماهیت حقیقت مستلزم توجه به اثر هنری است،لذا تفکر هایدگر از اینجا-دست کم تا اندازهای در نتیجهء مواجههاش با نیچه-میکوشد تا ناسازگاری هول انگیز میان هنر و حقیقت را باز اندیشی کند."