چکیده:
آن چه در پی میآید، بررسی گزینشی و بسیار فشردهای در باب تاریخ رابطه میان روانشناسی و دین از دیدگاه فلسفی است. سرآغاز این بررسی قرن نوزدهم خواهد بود و به دنبال آن یک
نظریهپردازی فلسفی راجع به روابط میان روانشناسی و دین خواهد آمد. در قرن نوزدهم زمینه فلسفی برای آنچه که ما تفسیر روانشناختی از دین میدانیم، مهیا گردید. در قرن بیستم، روانشناسی، خود
تحت نفوذ متفکرانی همچون، فروید، یونگ، لوبا و اسکینر قرار داشت و حتی متفکرانی نظیر جیمز و اریکسون که برخوردهای دوستانهتر نسبت به دین ابراز میکردند، محتاط بودند تا آثار علمی خود را از
فرضیات دینی دور نگه دارند.
در بخش نتیجهگیری مقاله حاضر، نویسنده از یک روانشناسیشفاف مبتنی بر دین حمایت میکند که در آن فرضیات موافق و مخالف دین، بیپرده بیان میشود و در عمل و در نظریهپردازی روانشناختی به
کار برده میشود.
این مقاله به درخواست فصلنامه پژوهش و حوزه نگارش یافته است.
خلاصه ماشینی:
"دومین نکته هگل در اینجا این است که اگر ما نتوانیم از احساسهای خام تجربه دینی فراتر رویم تا زندگی دینی خود را [بر آن] استوار نماییم آنگاه دین ما تضعیف گشته و محدود به واقعیت آشکار رابطه مستقیم ما با خداوند خواهد بود.
از میان موضوعاتی که در روانشناسی دین مورد پژوهش قرار گرفتهاند، علاوه بر تجربه دینی و عرفانی باید موارد ذیل را ذکر نمود: مراحل تحول دینی در فرد، عوامل اجتماعی و جسمانی که با تعصب دینی مرتبط هستند، انواع تعصب دینی، نماز و عبادت، دین و اخلاق، دین و تعصب، دین و سلامت روانی، دین و رشد جنسی، ارتباط گونههای شخصیتی با انواع تعصب دینینیروی نمادهایدینی، و تجربههایی که متضمن کشف و مشاهدهای (همانند کشف و مشاهده زندگی پس از مرگ) است که یک فرد زنده شده بیان میکند.
اما آیا باید گفت که ما هرگز با تبیینهای روانشناختی پدیدههای ادراک حسی نیز اقناع نمیشویم؟ به عقیده من نه، و دلیلش این است که ما فرض میکنیم که یک تبیین روانشناختی برای ادراک حسی، تبیینی نیست که واقعیت آنچه را ادراک شده انکار کند یا به طریقی تضعیف نماید.
لذا نیازی نیست که یک روانشناس ادراکی صراحتا بگوید بر روی این فرضیه کار میکند که جهان خارج وجود دارد، اما برای مطالعه روانشناختی پدیدههای دینی، اقرار یا انکار صریح لازم است تا از مسلم فرض نمودن مسائل اجتناب شود.
اما هاکینگ استدلال میکند که انگیزه برای تغییر بنیادی را تنها از طریق ارتباط شخص با این واقعیت متعالی و نیز از طریق شناخت معنای بهدست آمده برایزندگی شخص، میتوان یافت آنگاه که حاصل از معنای اعطاشده به تمام هستی از طریق خواست الهی تلقیشود."