چکیده:
این مقاله به بررسی تفسیر عرفانی و ریشه های آن می پردازد. نویسنده در آغاز به توضیح مفاهیم مورد بحث پرداخته. در این راستا عناوین: تفسیر و تطبیق، تاویل و تنزیل، زبان عرفان، زبان قرآن را توضیح می دهد. آنگاه از شیوه های تفسیر سخن می گوید. تفسیر عرفانی و تفاوت آن با تفسیر باطنی را با بیان نمونه هایی از تفسیر عرفانی تبیین می کند. ریشه های تفسیر عرفانی موضوع دیگری است که نویسنده به تحلیل آن پرداخته و در پایان به ارزیابی و داوری نسبت به تفسیر عرفانی می نشیند.
This article reviews the mystical interpretation and its roots. In the beginning, the writer gives an explanation of the concepts in question, describing such topics as titles, interpretation and comparison, ta’wīl (allegorical interpretation) and tanzīl (revelation), language of mysticism, and language of the Qur'an. Then, he goes on to talk about interpretation methods, and explicates the mystical interpretation and its difference with esoteric interpretation, giving some examples of mystical interpretations. Roots of mystical interpretation is another topic that the writer analyzes and, finally, makes an assessment and judgment concerning mystical interpretation.
خلاصه ماشینی:
"به فرموده مرحوم علامه طباطبایی، اگر عقل، نقل و عرفان به عنوان سه ضلع یک مثلث فرض شوند، همواره باید میان این اضلاع تناسب برقرار باشد و هرگاه که بر اندازه یکی افزوده شود از اندازه آن دو ضلع دیگر کاسته خواهد شد و این کاری ناپسند است؛ زیرا چگونه میشود برای قرآن، باطن حقی باشد، اما ظاهر قرآن با آن حق ناسازگار باشد، [یا بر عکس] و یا اینکه باطن و ظاهر حقی در کار باشد و برهان حقیقی با آنها ناسازگار باشد و از این رو بوده که گروهی از علماء مانند ابن عربی، عبدالرزاق کاشانی، ابن فهد حلی، شهید ثانی و فیض کاشانی کوشیدهاند میان ظواهر دینی و عرفان سازگاری ایجاد کنند و برخی چون فارابی، ابن ترکه و سهروردی خواستهاند میان فلسفه و عرفان تفاهم برقرار نمایند و برخی مانند قاضی سعید خواستهاند میان ظواهر دینی و فلسفه آشتی دهند و گروهی مانند ابن سینا و ملاصدرا بین فلسفه، عرفان و ظواهر دینی توافق ایجاد کنند.
در مورد آیه «و ما تلک بیمینک یا موسی» (17/طه) و آیات بعد از آن از محی الدین عربی نقل شده است که این آیه به نفس موسی اشاره دارد که ماری است در دست عقل، عقل موسی، زیرا عقل دستی است که انسان با آن عطای الهی را دریافت میکند و خود را نگه میدارد و در مورد آیه بعدی: «قال هی عصای أتوکأ علیها و اهش بها علی غنمی»، گفته است، به کمک عقل به کمال رسیده، سیر الی الله امکانپذیر میشود و برگ دانشهای مفید و حکمتهای عملی، از درخت روح، برای گوسفندان قوای حیوانی ریخته میشود؛ «و لی فیها مآرب اخری»، یعنی به دست آوردن پست و مقام و مانند آن به کمک عقل."