خلاصه ماشینی:
"یک سلسله دیوانه زنجیر گسسته یکسر متظاهر بجنون در همه جایند!
پوشاند بتن کرده بسی،مسخرهآمیز و ندر حرکت ز شتر و وزشت ادایند!
«سنتشکنی»در برشان مایه فخرست کز سنت و آیین همه در رنج و عنایند!
نی با وطن و ملت خود بر سر مهرند نی با پدر و مادر خویش اهل صفایند!
شادان بشب«ژانویه»آمادهء جشنند چونانکه به«نوروز»گریزان ز سرایند!
بر«جاز فرنگی»همه دلداده و مشتاق چونانکه بسی دلزده از ساز صبایند!
وانگه به تصاویر کمال الدین«بهزاد» خود طعنه زنان چون بهنرهای«رضایند»1 بر نقش«کمال الملک»آرند دو صد طعن و ندر پی«پیکاسو»کوبنده عصایند!
چون گردهم آیند پی خواندن اشعار الحق که بسی مایه ننگ شعرایند!
از«جیغ بنفش»است اگر قطعه نگارند وز«غار کبود»است اگر چامه سرایند!
هذیان تب است آنچه سرایند و نگارند کاین دسته مریضند و سزاوار دوایند!
گویند گل سر سبد جامعه ماییم اینان که چو خاری بره ما و شماریند!
یا رب تو خود این فرقه گمراه براه آر کز بخست پریشان بره خبط و خطایند!"