خلاصه ماشینی:
و چگونه است که آثار شاعری،چون حافظ،در سینهها و بر زبانها،در میان تودههای مردم و همه طبقات،از آگاه و کم آگاه،تا بیسواد و عامی،و از مرفه و اشرافی تا تهیدست و نیازمند،زنده و سیال جاری است و از هر مصرع آن،و از هر کلمۀ آن،شهد زندگی و روشنی میتراود و گرمیبخش دلها و دستهاست و آثار شاعری دیگر،فی المثل اوحدی،یا همام،یا عنصری و در روزگار نزدیکتر،سرمد یا ادیب و امثال اینها،از یادها بیگانه،و بدور از جوشش و حرکت زندگی،و نا آشنا با جریان زنده و خروشان حیات مردم است؟ در زمینه مراثی،قرنهاست که&%00929RNHG009G% گویندگان،به نوشتن و پرداختن آثاری در این قلمرو،دست یازدیدهاند ولی هرگاه دیوارها و ایوانها و شبستانهای مساجد و تکایا و آرامگاه پاکان و برگزیدگان را از نظر بگذرانیم،یا به نیت بزرگداشت نام و خاطرۀ سالار شهیدان و انجام فریضههای مذهبی، دیوارها را،و معابر را،همآهنگ با تلخی مصیبتها،سیاهپوش کنیم،تنها به چند اثر که حتی از شمارههای انگشت یکدست هم، فراتر نمیرود اقبال میکنیم و آثار دیگر، بیرنگ و بیشور مینماید؟چرا چنین است؟ و چگونه میتوان جادوی این کشش و اقبال را دریافت،و به خیل گویندگان،و به انبوه آنان که داعیه شاعری دارند،هشدار داد که راه کدام است و بیراه کدام؟ در این مختصر،تلاشی شده است تا ویژگیها شناخته شود،و معیارها،هر چند گریزان و دور از دست باشند،گردهم فرا آورده شود و پاسخی در خور و شایسته در برابر پرسشهای طرح شده،بدست آید.