خلاصه ماشینی:
"ما موفقیت بیشتر دوست ارجمندمان(ایزد)را در شناساندن زبان و شعر پارسی در منطقه میستائیم.
کردم بسرا پردهء شعر تو نظر دیدم همه دختران طبعت که بود هریک ز دگر یکی بسی زیباتر *** این دختر کان خوشدل و خوشسیما و ین اختر کان روشن چرخ صفا شک نیست که در دیار زیبای شما چون«ماه و ستاره»اند انگشتنما *** لیکن بدیار ما غریباند هنوز، ز آوازهء حسن بینصیبند هنوز در جامه شهر خویش مانند همه در دیده همسایه عجیبند هنوز *** آن رخت نکو که دیدم اندربرشان زیباست بچشم مردم کشورشان من جامعه دیگری بریدم همه را، تا شهره کنم بکشور دیگرشان *** آهنگ دو نغمهء هماوازیکیست دلهای دو آشنای همرازیکیست و ین پردهدل بهرزبان بنوازند رازیکه از آن برون فتد بازیکیست *** «ایزد»که سرش بپای دل رفته بباد از دفتر هستیش سخن مانده بیاد امروز بساز سخنش میرقصد هر دفتر طبع مجلس آرای«فؤاد»"