خلاصه ماشینی:
"از دیدگاه پایختهای غربی شیراک همزمان با مذاکره برای کسب آزادی گرگانهای فرانسوی،سرگرم فراهم ساختن زمینه جهت براه انداختن یک جنگ نو استعماری در کالدونیای جدید و آزاد کردن«دومینکپریور»یکی از ماموران مخفی فرانسه که در سال 1985 در کشتی اعتراضی یک گروه ضد هستهای خرابکاری کرده بود و بازگرداندن قبل از موعد وی از تبعید تنبیهی بود و به این ترتیب زیر تمام بین المللی خود میزد.
حالا که فرانسه دارد وارد نیمه دوم عصری میشود که شاید مورخان آینده آن را«عصر میتران»بخوانند،آیا میتواند با مسایل غامص سیاسی و اقتصادی مربوط به پیوستن به یک اروپای متحد روبرو شود؟آیا تمایل فرانسه به ایفای نقش یک ابر قدرت کوچا جهانی با خواست این کشور به همکاری با جامعه اروپا سازگار است؟ در سال 1981،هرچند حضور مسائل سیاست خارجی در مبارزات انتخاباتی فرانسه به شکل نافذ مشاهده میشد،لکن پرزیدنت والری ژیسکاردستن از ملاقات بدشگون و نابهنگام خود با لئونید برژنف آسیب دیده ابود.
اوضاع و احوال تازه بین المللی درست در زمانی ستونهای ثبات و آرامش فرانسه را مورد تهدید قرار داده است که این کشور در پائینترین سطح قدرت خود میباشد و بخاطر کاهش توان رقابت اقتصادی،از سوی شرکای اروپائیش جدی گرفته نمیشود.
به علاوه کشوری که آنقدر با شور و هیجان در سالهای 1970 از خلع سلاح حمایت کرده بود چگونه میتوانست در برابر نخستین موافقتنامه کاهش تسلیحات در جهان اینچنین منفی برخورد کند؟ به گفته برخی از منتقدان محافظهکار فرانسوی این سیاست از ملاحظات انتخاباتی ناشی شد،چون میتران برای پیروزی در انتخابات به حمایت جناح چپ(سوسیالیستها و کمونیستها،هر دو)احتیاج داشت و نمیتوانست خود را از رایدهندگانی که هوادار کنترل تسلیحات گفتوشنود شرق و غرب بودند،بینیاز پندارد."