چکیده:
هدف اصلی مطالعه حاضر، بررسی اثرات سیاست های پولی بر رفتار مصرفی خانوارهای روستایی در ایران با استفاده از مدلی بر مبنای معادله اویلر و روش های حداقل مربعات معمولی (OLS) و متغیرهای ابزاری (IV)، می باشد. داده های مورد نیاز این مطالعه از نشریات مختلف سازمان مدیریت و برنامه ریزی برای سال های 1338 الی 1380 جمع آوری گردید. نتایج حاصل از این مطالعه نشان داد که در مجموع الگوی مشخصی برای ارتباط میان رشد مصرف خانوارهای روستایی و نرخ بهره وجود ندارد. به عبارت دیگر تاثیرات متقابل میان سیاست های پولی و مصرف خانوارهای روستایی مشاهده نمی شود. همچنین، نسبت مصرف کنندگان با محدودیت نقدینگی بیشتر بوده و پس اندازهای احتیاطی بر رفتار مصرف کنندگان روستایی در سطح ثروت جاری، غالب می باشد.
The main objective of this study is to assess the effects of monetary policies on consumption behaviors of rural households in Iran، using models based on Euler equations and OLS and IV approaches. Results showed that there is no specific pattern for the relationship between consumption growth of rural households and interest rate. In other words، there are no interactions between monetary policies and rural households' consumption. Also، consumers with liquidity constraint were recognized to perform a higher proportion compared to those whose consumption is affected by interest changes. Furthermore، precautionary savings is dominant on consumption behavior of rural households.
خلاصه ماشینی:
"Instrumental variables مقدمه درک صحیح اثرات تصمیمهای پولی اتخاذشده به وسیله بانک مرکزی، نیاز به آگاهی از این مطلب دارد که خانوارها تصمیمهای مصرفی خود را چگونه اتخاذ میکنند؟ در واقع، مدلسازی و دانش صحیح از عملکرد تنگاتنگ میان رشد مصرف و نرخ بهره واقعی بسیار مهم است؛ زیرا نشاندهنده واکنش رفتار مصرفکنندگان به شوکهای ایجادشده در سیاستهای پولی از سوی مقامهای پولی است (آیورا و گالس، 2002).
هر سیاست پولی انبساطی که به کاهش نرخ بهره منجر میشود، رشد انتظاری مصرف پایینتری را به دنبال خواهد داشت؛ زیرا خانوارها مصرف دوره جاری را نسبت به دوره آینده افزایش خواهند داد.
نتایج پژوهشهای کاننزری و دیگران (2002) و احمد (2004) در هفت کشور پیشرفته، نشان میدهد که همبستگی میان نرخ بهره واقعی و رشد مصرف کل، پایین و در بیشتر موارد منفی بوده است.
نتایج پژوهشهای ژانگ (1997)، یانگ و لی (1997)، لی (1999) و وانگ و دیگران (2000) نیز نشاندهنده معنادار نبودن اثرات نرخ بهره بر مصرف و در مقابل، اهمیت محدودیت نقدینگی در رفتار مصرفی بوده است.
در مجموع، با توجه به این نتایج میتوان عنوانکرد که رفتار مصرفی محدودیت نقدینگی کینزی و عدم حتمیت در بخش کشاورزی تمایل به معناداری داشته در حالی که نقش نرخ بهره معنادار نیست؛ یعنی در بیشتر مدلها ضرایب نرخ بهره معنادار نمیباشد.
به بیان دیگر، ارتباط معکوس میان بازده واقعی داراییهای مالی و نرخ تورم بیانگر این است که تورم انتظاری بالاتر موجب کاهش انباشت دارایی شده و در نتیجه، افزایش مخارج جاری را به دنبال خواهد داشت."