خلاصه ماشینی:
اثر:طبع آقای ترجانیزاده استاد دانشگاه تبریز در دل روشن جمال حضرت حق بین باز در این انجمن چه مشغله باشد شاهد شیرین و شمع و مشعله باشد بستهء آن زلف گشته این دل شیدا بستن دیوانگان به سلسله باشد دی گلهای از نگار کردم و فرمود وصل بتان خوشتر آنکه بیگله باشد کار جهان از نخست تا بسرانجام چون ز صفا تا بمروه هر وله باشد یار به هودج نشست و ولوله برخاست نالهء دلها و رای قافله باشد آنکه بدستش زمام محمل لیلی است غافل از این ماجری و ولوله باشد قافلهسالار اندکی بمدارا مرده ره آن به که با مجامله باشد جور باندازه کن نگار دلارا عاشق دلداده تنگحوصله باشد نقد دل از مهر مهر گشت بهادار سکه ناخورده مهر باطله باشد این شب مهتاب بین و شاهد مقصود با رخ او ماه در مقابله باشد برد همه با تو بود و باختن از ما سود و زیان بین که در معامله باشد آن بت پیمانشکن بعادت دیرین عهد و وفاداریش مماطله باشد کار بجائی رسیده است که حیران هوش فلاطون بحل مسأله باشد دیده جنایت نمود و دل شده ضامن زانکه دیت در ضمان عاقله باشد طبع دلافروز و فکر بکر مرا بین کز نفس جبرئیل حامله باشد روح قدس چونکه گشت همدم مریم وضع ورا کی نیاز قابله باشد در دل روشن جمال حضرت حق بین عشق تو آئینه را چو مصقله باشد شرط رسیدن دلا بمنزل مقصود پای ترنجیده1و پرآبله باشد تابش دانش بدیدهء دل بیدار نور بصیرت فزا چو آمله2باشد تا نکنی جهد شهد وصل نیابی کام دل ایجان نه مفت و چلمله3باشد عشق مقدس کجا و مرد شکمخوار کاو نظرش دوخته به زیمله4باشد گر همه دنیا دهی بدولت وصلش این پله سنگین سبکتر آن پله باشد گوهر جان شد بهای مقدم جانان نوز غلطها در این معادله باشد نغمه سرایم بشوق وصل غزالی حسن غزل آنکه در مغازله باشد شعر بدین خوبی و طراوت و رونق بالله اگر کار قیس و حنظله باشد شعر مخوان اینسخن که سحر حلالست منکر این نکته در مجادله باشد طبع روانم بداده ایزد منان زان همه کارم سپاس و حمدله5باشد (1)ترنجیده:چین و شکن برداشته (2)آمله:دوایی بوده در طب قدیم برای چشم که بسیار سودمند بوده است.
(3)زیمله:سبدی است پر از میوههای گوناگون (4)چلملهخوار و رایگان.