خلاصه ماشینی:
"بنده که از شاگردان ولی شاگرد بیاستعداد آن بزرگوار بود و در اواخر اسفند ماه همان سال مرثیتی سروده خواست بدینوسیله جزئی ناچیز از حق تربیت آن مرحوم را ادا نماید و اینک رثای استاد: صفحه«ن»مقدمهء مخزن الاسرار چاپ 1344 ابر سیاه مرگ بر آن آفتاب فضل چونان فکند سایه که نورش پدید نیست تشویق کرد و معرفت افزود و ره نمود شوروسرور مرد و نشاط و نشید نیست ای سیل فتنه کاخ ادبرا فرو نورد کان کس که بود پیش تو سدی سدید نیست او باب فضل و قفل سخن را کلید بود در جمع ما و عالم معنی وحید بود ای پیر سرسپید که در خاک خفتهای مانند جان عزیزی از آن رخ نهفتهای از نغمهء بلند تو در خاکدان دهر بیدار شد جهان و تو در خاک خفتهای گویم مگر تهی شده دریای معرفت از بس گهر به مثقب اندیشه سفتهای در پیشگاه عدل الاهی ز خوی خوش چون سرو سربلندی و چون گلشکفتهای صاحبدلان زیاد تو غافل نینداز آنک در دل نشستهای اگر از دیده رفتهای هان ای سخن طراز خموشی گزیده چیست آن کز زبان عالم بالا شنفتهای از ظلمت عدم نشوی رنجه زانکه خود در آن شب سیاه چو ماه دوهفتهای ای خاک تیره مشعل فضل و فضیلت است آن نور ایزدی که تو در بر گرفتهای ز آنجا سعید آمد و زینجا سعید رفت ما را بجا گذاشت وحید و وحید رفت"