خلاصه ماشینی:
"-از کدوم درس؟ -خانوم چوپان دروغگو...
-بله چی میگی؟ -اجازه خانوم چند جلسه قبل از چوپان دروغگو دیکته گفتید حلا نوبت «میهن خویش را کنیم آباد».
-اجازه خانوم معصومه نمینویسه.
-اجازه خانوم...
-اجازه خانوم...
-اجازه خانوم...
-اجازه خانوم...
-گفتم نگو اجازه،از خواهرت مریم که پهلوت نشسته یاد بگیر...
-اجازه خانوم شما بگید...
-بگیر معصومه حالا تو بنویس - میهن خویش را...
اینو اوسنمکی نیکانیک بهمون گفت.
هموم دیقه اولش زاغی که وردست اوس نمکی سالهای سال بود که کار میکرد و سی خودش شده بود یه پا نیکانیک،یه ورق سمباده داد دستمون و یه موتور اوجر داد سینهمون و گفت:ب ب بساب تا تا تا آ آ آ آب بندیشی...
مندلی بیخ گوشمون گفت:اوسزاغی از اون چموشهاسها؟!
اینجا بود که اوسنمکی رسید به دادمون.
بعدها مندلی گفت:ندیده بوده که اوسنمکی رو حرف زاغی حرفی بزنه.
اونجا بود که اوسنمکی گفت:تا آخر هفته...
"I am a student" -خانوم امتحان وزن...
پسر گفت:خانوم..."