خلاصه ماشینی:
"زن که هنوز نیمی از هیکل گندهاش بیرون در مانده،نگاهت میکند:«میدون انقلابم میخوره؟» نگاهش میکنی به او که با همین نیمی از هیکلش تمام صندلی جلو را پر کرده و به دستانت که لرزشش از لیور دنده است گویا:«معلوم نیست اگه راه باز باشه.
بعد گفته بودند فاکتور بنویس و او با راهنمایی مأمور حسابداری روی یک برگه سفید نوشته بود: «اتوموبیل پیکان به رانندگی آقای علی یساولی در تاریخ هیجدهم خرداد هزارو سیصد و هفتاد و هشت به مدت سه ساعت تمام جهت گشتزنی در حوزه استحفاظی کوی دانشگاه و تعقیب و تحویل مجرمین فراری در اختیار مأمورین نیروی انتظامی قرار داشته از قرار ساعتی سه هزار تومان جمعا به مبلغ نه هزار تومان پس از کسر مالیات مبلغ هفت هزار و نهصد تومان قابل پرداخت میباشد.
زن که هنوز نیمی از هیکل گندهاش بیرون در مانده نگاه میکند:«میدون انقلابم میری او که با همین نیمی از هیکل گندهاش تمام صندلی جلو را پر کرده و به دستانت که لرزشش از لرزش لیور دنده است گویا:«معلوم نیست؟اگه راه باز باشه»و ادامه میدهی:«خانم جلو میشینی، کرایه دو نفرو باید بدی."