خلاصه ماشینی:
"پرتو لبخندی گوشههای چشم آسید مرتضی را موج انداخت و به تندی دست در جیب لبادهاش کرد.
-باور کنید آقا!این روزها هر وقت که سر تصمیمی دلدل میکنم با خود فکر میکنم اگر زنده بود چه نصیحتی میکرد؟ -مطمئن باش همین را میگوید که من میگویم.
از حرارت آتش منقل صورتش گل انداخته بود و از سرمای دست آقا رگهای از اندوه در قلبش دوید کمی بعد پوست جوانش را سیلی باد سرختر کرد وقتیکه از در مسجد سپهسالار بیرون میآمد.
این کتاب را انتشارات صابرین«کتابهای دانه»چاپ کرده، کتابهای قبلی من«نامههای خط خطی»هم قبلا در همین انتشارات چاپ شده بود«نامههای خطخطی)کاری آموزشی بود که به شکل کارگاهی نگارش را یاد میداد.
«بالهایت را کجا جا گذاشتی»مجموعهای از گفتوگوهای موجوداتی مثل درخت،قاصدک،پدیدههای مختلف طبیعی با خدا و دیالوگ دوستانه و صمیمی آنها با خداست که این کار را هم انتشارات افق به چاپ خواهد رساند.
اولی به شیوه روایتهای من(اول شخص)و با موضوع در جستوجوی معرفت و شناخت خدا نوشته شده و دومی،روایت سوم شخص را دارد و موضوع آن جستوجوی سیر و سلوک شخصی شخصیت است که چیزهایی را در این مسیر از دست میدهد و چیزهایی را به دست میآورد و در نهایت حقیقت را کشف میکند.
در حال حاضر برای انتشارات مدرسه،تحقیقاتی تحت عنوان شاهکارهای موضوعی ادب فارسی،انجام میدهم که پنج کتاب با پنج موضوع متفاوت از این پژوهش به دست خواهد آمد و سابقه این موضوعات در ادبیات فارسی از آغاز تا دوره مشروطه مورد بررسی قرار میگیرد که شمهای از آنها عبارتند از عشق،قناعت،مرگ و زندگی،قدر لحظههای عمر،عدالتطلبی و ظلمستیزی و..."