خلاصه ماشینی:
"نه تو درست بشو نیستی دختر!این همه موضوع شاد برای نوشتن هست،چرا آنقدر تلخ مینویسی؟ خلاصه این شد که بلاخره تصمیم گرفتم هرطور شده یک داستان شیرین بنویسم.
این همه خوبی توی زندگیمان هست،این همه، چرا اینها را نمینویسی؟چرا عشق مرا توصیف نمیکنی؟چرا خندهء علی را نقاشی نمیکنی؟چرا آنقدر تلخ مینویسی؛چرا؟ گفتم:«عصبانی نشو!» گفت:«تو مرا نمیبینی.
دهتایشان معمولی شروع شد، تلخ ادامه پیدا کرد و عاقبت یک تکه شیرین بدترکیب به آن وصله شبیه شد و چیزی از آب درآمد که حتی جمیله هم حاضر نشد نقدشان کند.
بیستتایشان معمولی شروع شد،تلخ ادامه یافت و عاقبت یک تکه شیرین بدترکیب به آنها وصله پینه شد و چیزی از آب درآمد که حتی جمیله هم حاضر نشد نقدشان کند.
صدتایشان،معمولی شده و تلخ ادامه پیدا کرده و یک تکه شیرین بدترکیب به آن وصله پینه شده است و چیزی از آب درآمده که حتی جمیله هم حاضر نشد برایم نقدشان کند،بس که چرند از آب درآمده بودند."