خلاصه ماشینی:
"ویژگیهای یک اثر بزرگ که با فانتزی هم رنگآمیزی شده است را به ویژه در رمان ارباب حلقهها چگونه ارزیابی میکنید؟ برخورداری از اسطوره را در چنین اثری چگونه میبینید؟ این که آیا اثر چقدر رنگآمیزی فانتزی دارد و همینطور فرضیه متکیبودن به اسطوره،جای بحث و توضیح دارد.
آیا با توجه به توضیحاتی که دادید میشود اینگونه برداشت کرد که ما در مقام مقایسه،ادبیات کلاسیک غنیتری داریم همچنان که اشاره کردید منطقالطیر،سرشار از پیام و فانتزی و عالم معنا و سیر در هفت شهر عشق و کرامات است اما،نویسندگان معاصر ما از آن سرچشمهها کمتر استفاده میکنند؟ بیشترین مخاطبان این اثر،جوانان هستند.
استفاده همگرای گونههای مختلف ادبی(رمانسها-قصه)، رمان با همان گرایش دیالکتیکی و مشخصههای خودش، حماسه با تراژدی خاص خودش(اسفندیار،آشیل،رستم و جبرگرایی یا تقدیرگرایی)این هر سه بدون اینکه جای همدیگر را تنگ کنند و یا تضادی در برآیند اثر به وجود بیاورند بهطور تلفیقی به کار رفته است.
در این رمان،هم«خودنوشت»وجود دارد و هم رمان،تلفیق ایندو را چطور مییابید؟ البته اینهم باز به ما یادآوریم میکند که تلفیق«زندگینامه خودنوشت»و داستان که در ذهنیت شکل میگیرد در ادبیات ما به ویژه در هزار و یکشب به صورت کاملی ارائه شده است، یک تکنیک،یک ابزاری که کند یا کهنه نمیشود.
درباره شورای حکیمها و«گندالف»برجستگی فرد را داریم که هم عقل جمعی را منتقل میکند و هم امر الهام شده از منبع فرشتگان یا عالم معنا را؛موجودیت این شورا چگونه است؟ «گندالف را فرستادند»این جملهای است که گفته نمیشود اما مشخص نمیشود که از کجا،یاریگران وجود دارند(ویزارد،ساحر و وایز،خردمند و..."