خلاصه ماشینی:
"بدیهی است که بررسی و پژوهش در افسانهها-این پلهای ارتباطی دنیای افسانهای تخیلی کودک با دنیای واقعی بزرگسالان- میتواند راهگشای ما به درون دنیای کودکان،برای درک بهتر و شناخت نیازهای آنان باشد.
بدترین جنبه کتابهای کودکان این است که کودک را از آنچه که باید از تجربهء ادبیات به دست آورد،یعنی دست یافتن به معنای عمیق و آنچه در آن مرحله از رشد برای وی پرمعناست،مرحوم میکند.
لازم است داستان،علاوه بر آنکه کودک را جلب،و او را سرگرم میکند و کنجکاوریاش را برمیانگیزد،برای پربار ساختن زندگی او نیروی تخیلش را به فعالیت وادارد؛به وی کمک کند تا فهم خود را گسترش دهد و هیجانهایش را تشخیص دهد؛مشکلاتش را بشناسد؛و در همان حال،برای مسائلی که سردرگمش کردهاند،راهحلهایی بیابد.
اهمیت عمده افسانهها،برای آنانکه در حال رشد هستند، آموزش راههای درست و رفتار صحیح در این جهان نیست،بلکه درمانگری آن است و نیز تعمق در اشارات داستان؛که[به این وسیله]کودک و نوجوان درباره خویش و جدالهای درونیاش در آن لحظه خاص زندگی،موفق به خلق راهحل خاص برای خود میشود.
آنها بهگونهای فعالی و پویا،ذهن کودک را مشغول و معطوف به خود میسازند،تا او نیز در زندگی واقعی بداند که کسانی و افرادی خواهند بود که وی را رهنمایی کنند؛نه به زبان واقعی،بلکه بهگونهای دیگر از زبان و بیان مردمان.
»14افسانهها،که همگام با ذهن کودک پیش میروند،با طرح مسائل سؤالبرانگیز و تحریک کنجکاوی کودک به او کمک میکنند و نشان میدهند که چگونه همه این تخیلات و مسائل پیچیده و سؤالهای نقش بسته در طول قصه و افسانه ممکن است شفاف و روشن شوند."