خلاصه ماشینی:
"به عنوان نمونه بسیاری از جوانان انصاری به عنوان «قاری» شناخته شدند1 و این امر حاکی از انس آنان با سخنان خداوند بود؛ اما قرآن چه تعاملی با آنها داشت که اینگونه بدان دل بسته بودند؟ آیا مردمان این زمانه نیز هر آنچه مردمان آن عهد، از قرآن میفهمیدند، دریافت میکنند؟ چه موانعی برای چنین تعاملی وجود دارد و برای رفع آن باید به دنبال چه راهکارهایی بود؟ آیا استفاده از فرهنگ لغت برای فهم واژگان قرآن کافی است؟ دانستن کلیاتی از تاریخ پیامبر چطور؟ پیش از پاسخ به چنین پرسشهایی، نخست باید پذیرفت که جوامع بشری در مسیر تاریخی خود متحول و متغییر میشوند و لزوما همچون طبیعیات، منطق تکرار بر آن حاکم نیست.
آیا اوس و خزرج را تنها به همان جنگهای دایمی میتوان شناخت؟ آیا توجه داریم که درباره شخصیتهای موءثر در زندگانی پیامبر که منشأ نزول بسیاری از آیات شدند باید به انتساب قبیلهای آنها توجه داشت؟ آیا میتوان پذیرفت که یثرب از ویژگیهای شهر برخوردار بوده است؟ آیا نظام اداری، قضایی، امنیتی و رفاهی متمرکز شهری در آن وجود داشته است یا خیر؟ آیا مردم بدان معنا که امروزه ما میفهمیم، شهروند بودهاند؟ درباره مکه نیز میتوان چنین پرسشهایی را طرح کرد که نشان میدهد با تردید در دانستههای پیشینی، میتوان درپی کشف جزئیات بیشتری بود؛ جزئیاتی که با روشهای تاریخی و متن شناختی به دست میآیند."