خلاصه ماشینی:
"دیگران داستان تمثال روح گمشده نوشته ساکی مترجم یگانه وصالی در جلوی ورودی حفاظ کلیسا چندین سنگ منقش و شکیل قرار داشت؛بعضی از آنها تجسم بخش فرشتگان،برخی نمایههای شاهان و اسقفها بود و گرداگرد آنها وقار و تعالی پرهیزگاری نمود داشت.
کنم کمک پرندهء تنها،شیفتهء نگاهبان تنهاترش میشد و تمام روز،در هر زمانی،بر ناودان یا هر تکیهگاهدیگری مینشست و به پاس پناهگاه شبانهای که بخشوده بودش، صمیمانهترین شکرانه را با نوایی دلنشین برای او چهچهه میزد،چهرهء سرکش تمثال به تدریج سختی و غمش را از دست میداد و این دیگر کار باد بود و آب و هوا،یا شاید موضوع تأثیرگذار دیگری،خدا میداند.
آن روز سردترین روز زمستان بود و کبوترها و گنجشکان نشسته بر سقف کلیسا،با نگرانی اطراف را به دنبال خوراکی مینگریستند،که هستیشان در چنین هوای سردی به آن بسته بود ناگاه یکی از کبوتران به دیگری که اطراف را با دقت تمام میپایید،گفت:«هیچکدام از اهالی چیزی را بیرون،به روی تل خاکروبه،نیانداخته است؟» کبوتر دیگر پاسخ داد:«تنها یک پرندهء مرده آنجاست."