خلاصه ماشینی:
"در فصل اول راوی با کمک افعال حال و شرح انفجار مین خواننده را همراه شخصیت داستانی در دل ماجرا به پیش میبرد.
مثلا در صحنه خودکشی راوی،چون خواننده یک گام جلوتر از راوی است(خواننده میداند راوی خودکشی نکرده،چرا که حال میتواند به نقل گذشته بپردازد)تمایل او برای پیگیری رخدادهای اثر خواه ناخواه کمتر میشود.
آیا چنین شخصیتی با چنین سوابقی (در حالی که ضامنهای مین را در دستها دارد)شروع به دویدن و پریدن میکند؟آیا این حادثه فقط خواست نویسنده نبوده تا شخصیت را مجروح کند تا بعد او را درگیر ذهنیتهای دوگانه نماید؟ مشکل دیگری که در صفحات اول به چشم میآید کنش باورناپذیر و ناهمخوان راوی در جریان انفجار (به تصویر صفحه مراجعه شود) است.
»(ص 150) تقابل دو عقیده که یکی با نبودن معشوق زمینی به خودکشی و پوچی میرسد و دیگری حتی با از دست دادن دستها،دستهایی که قادر به خلق کردن، حس کردن،لذت بردن و حتی فکر کردن با ایمان،به آفرینش دوباره و خلق تصویرهای زندگی میپردازد: (برای من هیچ عضوی،اهمیت دستهایم را نداشت.
ولی آیا پرداخت به این درونمایه(ایجاد امید در دل رزمندگان و مقاومت در برابر سختیها)که بارها تکرار شده نباید به شیوهای جدید میبود؟تکرار زندگی جانبازی که بدون دستها به خلق تصویرهای ماندگار دست میزند،هرچند مضمونی ارزشمند،اما تکراری است.
» اما زمان روایت گرچه در رفت و برگشت گذشته است ولی در نقل روایت باز افعال حال استفاده شده است که این عمل به روند داستان لطمه میزند."