چکیده:
معنای حسن و قبح اخلاقی، به عنوان کلیدی ترین مفاهیم اخلاقی، دیدگاههای متعددی را
در میان اندیشمندان به میان آورده است. در این مقاله ضمن دسته بندی و توضیح انواع
دیدگاه ها، به بررسی و نقد آنها می پردازیم. بر این اساس، ابتدا نظریه احساس گرایی
را، به عنوان یکی از مشهورترین نظریات غیرشناختی، نقد کرده ایم و سپس به توضیح و
نقد دیدگاه شهود گرایانه ج. ای.[173] مور، پرداخته ایم. در ادامه نظریات تعریف
گرایانه در باب حسن و قبح را به دو دسته طبیعت گرایی و متافیزیکی تقسیم کرده و ضمن
معرفی و نقد دیدگاه های طبیعت گرایانه، که طیف وسیعی از نظریات اندیشمندان مسلمان
و غربی را شامل می شود، و همچنین ضمن نقد برخی از نظریات متافیزیکی، دیدگاه مورد
قبول را ارائه کرده ایم.درنهایت طرح و نقد مغالطه طبیعت گرایانه می آید. طراح این
مغالطه، ج. ای. مور، مدعی است که هرگونه تعریفی از حسن و قبح، اعم از تعاریف طبیعی
یا متافیزیکی، تعریفی مغالطی است که وی آن را مغالطة طبیعت گرایانه می نامد.
خلاصه ماشینی:
"براساس این رأی، وقتی کسی می گوید «لذت خوب است»، در حقیقت باید اینگونه معنا شود که منظور او این است که «لذت ممکن است یکی از اموری باشد که خصوصیت خوب بودن را داراست»؛ اما اگر چنین پنداشته شود که گوینده می خواهد با آن جمله، مفهوم «خوب» را تعریف کند، در آن صورت سخن او درست نیست.
مور است که در کتاب اصول اخلاق خود که در سال 1903م انتشار یافت ادعا نمود که در نظریات متعارف سعی بر این بوده است که احکام و دستورهای اخلاقی را از مقدمات کلامی یا فلسفی یا علمی استنتاج کنند و حال آنکه چنین دلایلی مغالطه آمیز است؛ زیرا کسی نمی تواند از مقدمات یک نوع منطقی (احکام توصیفی) برای نتایج یک نوع دیگر منطقی (احکام دستوری) استدلال کند.
این نکته ای است که دیوید هیوم خیلی پیشتر به آن اشاره کرده بود، و لیکن مور آن را پرورانید تا نشان دهد که اخلاق متعارف متضمن کوششی بوده است برای تعریف اصطلاحات اخلاقی مانند «خوب» و «بد» و غیره با اصطلاحات غیر اخلاقی، برحسب بیان های توصیفی درباره خدا یا درباره وجودی مابعد الطبیعی موسوم به خیر یا درباره طبیعت انسانی، یعنی «خوب» را مترادف «خداپسند» و «رساننده بزرگترین سعادت به بیشترین عده» و مانند آن، قرار دادن.
بلکه حتی اگر پاسخ نخست مثبت باشد باز هم جای چنین پرسشی باقی است که آیا آن لذت بخش است؟ برخی از اندیشمندان، این روش را، که به منظور اثبات مغالطی بودن نظریات تعریف گرایانه طراحی شده است، روشی مغالطی و نادرست دانسته (وارنوک، ص110) و برای اثبات نادرستی آن چنین استدلال کرده اند: أ."