چکیده:
چیستی معرفت نزد متفکران اسلامی سه دیدگاه کلی را به میان می آورد. فخر رازی، علم
را بدیهی و غیر قابل تعریف دانسته است و جوینی و شاگرد او غزالی، مفهوم علم و معرفت
را نظری و تعریف آن را دشوار معرفی می کنند. رویکرد دیگر از ناحیة بیشتر متکلمان و
حکما ارائه گردیده است که مفهوم معرفت را غیر بدیهی و تعریف آن را ممکن شمردهاند.
این مقاله، ضمن بیان تعاریف گوناگون معرفت اصرار می ورزد که معرفت به معنای باور
صادق موجه، به عنوان غایت معرفت شناسی تأیید می گردد. ولی معرفت به معنای مطلق
آگاهی و وجود مجرد حکایتگر، موضوع دانش معرفت شناسی شمرده میشود.
خلاصه ماشینی:
"_______________________________ * استادیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی علم، امری ضروری و بی نیاز از تعریف این دیدگاه متعلق به فخر رازی است که در المحصل و المباحث المشرقیه به آن پرداخته و چنین استدلال کرده است: « ان علم الانسان بوجود نفسه غیر مکتسب و الوجود جزء من وجوده و العلم بالجزء سابق علی العلم بالکل فعلمه بالوجود، سابق علی علمه بوجوده و السابق علی غیر المکتسب اولی بان لایکون مکتسبا» (المباحث، 1/98-99؛نک:حلی،ص226).
این دیدگاه نیز خالی از خدشه نیست؛ زیرا علم به علم ( صور موجود در ذهن یا نفس ) خود از نوع شناخت حضوری است و وجود علم، برای هر انسانی بدون واسطه محقق است، از این رو شاید نتوان به نظری بودن مفهوم علم حکم کرد، همچنانکه میتوان برای بداهت آن، از بینیازی آن از جنس و فصل و یا اعرفیت آن یاری جست.
علم عبارت است از صورت حاصل از شیء نزد نفس؛ این تعریف با اینکه در منطق کاربرد دارد(زیرا علم منطق تنها با علوم حصولی سروکار دارد)، در معرفت شناسی گرفتار اشکالاتی است.
علاوه بر آن، این تعریف گرفتار دور است، چرا که معلوم از علم مشتق شده در حالی که هدف، شناخت مبدأ اشتقاق (علم) است؛ اشکال دیگر اینکه قید «علی ما هو علیه» زائد است، زیرا عدم مطابقت معرفت با واقع، جهل است در حالی که در مفهوم معرفت، مطابقت با واقع وجود دارد(جرجانی، 1/71-72)."