چکیده:
در چند دهه گذشته، دیدگاه ها و نظریه های فیلسوف امریکایی ـ جان راولز ـ در مورد عدالت، نظریه های بیشماری را به خود جلب کرده است. فیلسوف مزبور کوشیده است تا با نظریه پردازی خویش در این زمینه، به بازسازی و احیای لیبرالیسم ـ بویژه نوع سیاسی آن ـ همت گمارد. مقاله حاضر کوشیده است با بررسی دقیق نظریات این اندیشمند، آن ها را نقد و ارزیابی کرده و نارسایی ها و کاستی های فراوان موجود در این آراء و مدل عدالت اجتماعی راولز را مورد بررسی دقیق قرار دهد و بدینسان ناکارایی لیبرالیسم سیاسی ـ حتی بظاهر احیا شده ـ را نیز مستدل سازد.
خلاصه ماشینی:
"از سوی دیگر بهرغم ادعای حاکمیت شرایط منصفانه در وضعیت اصیل، هیچ دلیلی از سوی راولز برای اثبات این مدعا عرضه نشده است؛ به عبارت دیگر چون در وضع نخستین، «پرده بیخبری» بر افراد حاکم است، آنها بیطرف هستند؛ بنابراین به دلیل فضای منهای ارزشها و پیراسته از هرگونه داوری، شرایط منصفانه چگونه پدید میآید؟ در حقیقت تعارضی در اینجا پدید میآید و آن این است که انسانهای فاقد صفات ارزشی مانند انصاف، چگونه خود میتوانند موجد شرایط منصفانه باشند؟ 13- ایرادات متوجه دو اصل عدالت: آزادی[49] ، تمایز یا نابرابری همانطورکه قبلا بیان شد، راولز دو اصل آزادی و تمایز را به عنوان اصول عدالت استنتاج میکند؛ اما به سهولت میتوان پرسید که راولز چگونه این دو اصل را انتخاب کرده است؟ آیا ممکن نبود که اصول دیگری نیز وجود داشته باشد که پس از صورتبندی و تدوین، بر اصول او ترجیح یابد؟ اساسا راولز بر چه مبنایی اصل آزادی را بر اصل تمایز مقدم دانسته و علت این تقدم در چیست؟ ضمن آنکه با وجود «پرده بیخبری»، براساس چه معیاری انسانها در «وضع نخستین»، اصل آزادی را بر اصل تمایز مقدم خواهند داشت؟ از سویی راولز ضمن عدم پاسخ قانعکننده به این پرسشها، بیان نمیکند که درصورت تزاحم میان آزادیهای مختلف، این تزاحم چگونه باید حل شود؟ از همه مهمتر، در نظریه راولز و در مبحث اصل تمایز، میان شکلهای ایجاد نابرابری بهویژه نابرابریهای برخاسته از سوء تدبیر و انتخاب شیوه زندگی نامناسب فرقی گذاشته نشده است."