خلاصه ماشینی:
"اگر اجازه بدهید،مصاحبه را با این سؤال کلی آغاز کنیم که اصولا جوامع امروز جهان و از جمله جامعهی ایرانی چه نیازی به علم جامعهشناسی دارند؟ -ممنون از دعوت شما برای این بحث و گفتوگو.
اگر غیر از این باشد،از چند حالت خارج نیست:یا کار لفاظی میکند و فرهنگ ارائه میدهد،یا دچار شارلاتانیزم شده است،یا در حد یک مهندسی اجتماعی یا کارشناسی مهندسی عمل میکند،و یا تکنیکهایی را برای کار دیگری مورد استفاده قرار میدهد و دیگر جامعهشناس نیست.
در سال اول متوسطه باید تعاریف حداقلی از جامعه، فرهنگ و مفاهیم اساسی به دانشآموز ارائه داد تا براساس آنها منابع و کتابها را بخواند و بتواند زندگی پیرامونی خود را توضیح دهد اما تعبیر دیگری در مورد علوم بین رشتهای وجود دارد.
اعتقاد دارم که در این 8-7 سال گذشته،نسل دیگری از جامعهشناسان پدید آمده است؛جامعهشناسان جوانی که در واقع داعیهی عدالت و اصلاحات دارند و مناقشات بنیادی جامعهی ایرانی عصر مدرن را جامعهشناسی میکنند.
ما از علم انتظار داریم که هم کار فنی و تکنیکی بکند و هم دانش تولید کند به نظر من در این رابطه در نظر گرفتن چند نکته اهمیت دارد:یکی تکیه بربحث تمییز بین آموزش مفاهیم و آموزش مناقشهها و بحثهای نظری و انتزاعی که اینها سطوح متفاوت،ذهن متفاوت و تجربههای متفاوتی را میطلبند.
به نظر شما،انجام تحقیقات جامعهشناختی در ایران با چه موانع و دشواریهایی همراه است؟راه برطرف کردن این موانع چیست؟ -مانعی درون خود جامعهشناسی وجود دارد؛آنجا که سنت اداری،توسعهای و آسیبشناسانه برجامعهشناسی حاکم است،جامعهشناسی به جای اینکه به فهم مناقشات اساسی بپردازد،در جهت پاسخ به سفارشهای کسانی که تشخیصهای درستی در مورد مسائل اجتماعی ندارند،قرار میگیرد و نوعی نگاه اداری بربسیاری از جامعهشناسان حاکم است."