چکیده:
آقای سروش در این نوشته که پاسخی به نقد آقای بهمنپور نسبت به سخنرانی
ایشان است، توضیحاتی بر همان نظریه قبلیشان آوردهاند و تأکید کردهاند که، تشیع موجود
با مردمسالاری ناسازگار است، در عین حال، این نظریه را به آقای مصباح یزدی نیز نسبت
دادهاند. همچنین در بخش دیگری از مقاله به تعارض امامت و خاتمیت اشاره دارند و میگویند:
شارح و مفسر دانستن امامان، تعارض را برطرف نمیسازد؛ زیرا سخن امام یا مثل سخن
پیامبر حجت تعبدی است، که در این صورت فرقی با وی ندارد، یا مثل مجتهدان است که قابل
نقد و انتقاد است. در باب مهدویت نیز به نظر آقای سروش یا باید مانند انجمن حجتیه به
بیعملی سیاسی برسیم، یا مانند امام خمینی قدسسره به ولایت مطلقه فقیه برسیم که با
مردمسالاری سر سازش ندارد.
خلاصه ماشینی:
"در باب مهدویت نیز به نظر آقای سروش یا باید مانند انجمن حجتیه به بیعملی سیاسی برسیم، یا مانند امام خمینی قدسسره به ولایت مطلقه فقیه برسیم که با مردمسالاری سر سازش ندارد.
اما ای کاش شما شعلهای از آتش غیرت دینی خود را، در خرقه متکلم رسمی حکومت ایران، محمدتقی مصباح یزدی، میزدید که پانزده سال است به صد زبان و صد برهان میکوشد تا اثبات کند که دموکراسی و اسلام در تضادند.
و لذا سخنی که میگفتند بیچون و چرا و بیاحتمال خطا و بر اثر الهام الاهی، عین کلام پیامبر بود و جای اعتراض نداشت؟ اگر این دومی باشد، فرق پیامبر و امام در چیست؟ روایتی از امامان شیعه رسیده است که: «در مورد ما هر چه میخواهید بگویید، فقط ما را به مرتبه الوهیت نرسانید» (نزلوانا عن الربوبیة و قولوا فینا ما شئتم).
از جمله مسئله علم امام و منشأ آن، صدیق بودن آنان، چنانکه در قرآن کریم مورد اشاره است، تفاوت منصب امامت و منصب پیامبری، تعداد امامان پس از پیامبر در روایات شیعه و سنی، مهدویت از منظر دو گروه، تحلیل خاتمیت از منظر اقبال و کشیده شدن آن به ختم دیانت، ضد عقل نبودن پیامبران، تفاوت دموکراسی ارزشی و روشی و امکان جمع دومی با تشیع و...
ثالثا، نظام جمهوری اسلامی، دارای قانون اساسی روشن و تثبیت شدهای است که، اندیشه کلامی پذیرفته شده آن در فصل اول جلوهگر است که حکومت اسلامی را برخاسته از اراده مردم، برای تبعیت از حق و ایمان به خدا و پیامبران و معاد و امامت و ولایت فقیه و متکی به آرای عمومی معرفی میکند."