چکیده:
نویسنده این مقاله را در پاسخ دکتر سروش نوشته است. از نظر آقای بهمنپور
غیر از انبیا نیز کسانی وجود دارند که علم به آنان عطا شده است، علمی که از راههای عادی به
دست نمیآید. اما وجود چنین علمی در کسانی موجب آن نمیشود که آنان را پیامبر بدانیم.
حجیت این علم، بیواسطه بودن آن و مقرون به عصمت بودنش مستلزم پیامبر دانستن
دارندگانش نیست. از برکات خاتمیت نیز این نیست که دیگر باب علم مقرون به عصمت برما
بسته شده باشد یا هدایت الاهی در کار نباشد. غیبت حجت الاهی نیز نه نعمت است نه برکت،
بلکه باب روشنایی بر ما بسته شده است. نظریه امامت موجب آن نشده است که شیعیان در
تولید علم کاری نکنند، بلکه در اغلب علوم شیعیان پیشگام یا پایهگذار بودهاند.
خلاصه ماشینی:
"آری در این دانش پیامبران در هر سه گزارهای که جنابعالی ذکر فرمودهاید از قسم نخست است حرفی نیست، اما چگونه از آن گزارهها نتیجه میشود که دانش غیر پیامبران در هیچ شرایطی نمیتواند چنین باشد؟ مگر خداوند کریم در قرآن از چهار گروه نبیین و صدیقین و شهدا و صالحین که به آنان علم و حکمت انعام کرده است نام نمیبرد؟ جنابعالی علوم کسانی نظیر ذوالقرنین و آصف بن برخیا و مریم صدیقه را که در قرآن ذکر آنان رفته است اما پیامبر نبودند، چگونه تفسیر میکنید جز آنکه بگویید محدث و مفهم بودهاند؟ اصولا چه اشکال عقلی و نقلی و درون دینی و برون دینی وجود دارد اگر معتقد باشیم که گروهی از بندگان خاص خداوند به فضل و انعام او مستقیما یا از طریق پیامبر صاحب علومی میشوند که عادتا و از طریق اکتساب و اجتهاد قابل تحصیل نیست؟ سنگ بنای تشیع مسئله امامت و حجیت قول و فعل امام است.
از آن گذشته کدام پیامبر توانسته است اختلافات و کژیهای پیروان پیامبران پیش از خود را حل و فصل کند و دست آنان را بگیرد و پا به پا ببرد؟ مگر مسیحا توانست فهم صحیح دین را به یهودیان بیاموزد و دستشان را بگیرد و پا به پا ببرد؟ مگر نهیبهای پیامبرانه محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم مسیحیان و یهودیان را سود بخشید و آنان را به فهم صحیح دین هدایت کرد؟ تقسیمی که جنابعالی و اقبال از تاریخ بشر به دست دادهاید و آنرا به دوران نبوت و دوران خاتمیت تقسیم فرمودهاید و برای هر دوره خواصی قائل شدهاید به قطعه شعری خیالی بیشتر نمیماند که الهام بخش آن نیز جز تحولات «عصر روشنگری» در غرب چیز دیگری نبوده است."