چکیده:
پژوهش حاضر، در برابر این پرسش که «در تاریخ اسلام، لقب امیرالمؤمنین چه کاربردها و مفاهیمی داشته است؟» سامان یافته، و قسمت نخست آن، در شماره پیشین مجله تقدیم شد.در آن قسمت، سه فصل «بررسی واژگانی»، «نخستین کاربرد» و «گسترش کاربرد»، ارائه شد و قسمت حاضر، ادامه فصل «گسترش کاربرد» است. همچنین در پایان همین قسمت، نتیجهگیری پژوهش به طور یکجا آمده است.
خلاصه ماشینی:
"در این باره، باید دانست که گزارشهای موجود، بیانگر آن است که در دوران امویان، افزون بر عبدالله بن زبیر، برای سرانی از فرقه خوارج و نیز محمد حنفیه، فرزند علی علیهالسلام و امام فرقه کیسانیه، 3 لقب امیرالمؤمنین به کار رفته است.
در برخی منابع تاریخی، تصریح شده است که در قیامهای علوی، رهبران، خود را امیرالمؤمنین نمیخواندند، و کاربرد این لقب توسط محمد دیباج فرزند امام جعفر صادق علیهالسلام یک استثنا بود.
جنبش و قیام، در موردی دیگر درباره محمد نفس زکیه (مقتول به سال 145ق) نیز گزارش شده است 1 و بدینسان با افزایش دامنه استثنا، از استحکام بخش یاد شده از سخن ابنخلدون کاسته میشود، چنانکه موارد بهرهگیری گسترده زیدیه از لقب امام، حتی پس از تأسیس حکومت که در بالا بدان اشاره شد، خدشه آشکاری بر بخش دوم سخن اوست.
گرچه زیدیه در مسئله امامت، اختلافات مهمی با دیگر گروههای شیعی داشتند، 2 اما به نظر میرسد با ملاحظه اینکه در فرهنگ عمومی شیعی پیوستگی خاصی میان کاربرد واژه امیرالمؤمنین و شخص علی علیهالسلام وجود دارد، بیشتر به لقبهایی جز آن روی کردند، چنانکه دستکم، کاربرد واژه امام 3 ـ یا واژهای همچون داعی (دعوت کننده) که نسبت به ادعای خلافت، واژهای گنگ است ـ درباره حاکمان زیدی بسیار چشمگیرتر است.
4 در اینجا باید بر این نکته پای فشرد که کاربرد لقب امیرالمؤمنین به معنای عام در اینجا برای نمونه، میتوان به کاربرد همزمان واژه خلیفه امیرالمؤمنین درباره شش تن از امیران اموی اندلس که پیشتر نیز در متن بیان شد، اشاره کرد."