خلاصه ماشینی:
"میان خندهء دریاچه،اشک مهتابی میان گریهء باران،تبسم چمنی چه در سکوت،چه در گفتگو،رضایت محض مگر بنفشه ز سوسن طلب کند،دهنی در آستانهء سبز دعا،به وقت قنوت ستاره وار زمینی و آسمان وطنی خوشا نگاه تو آن آبشار روحانی اگر ز روی محبت به من نظر فکنی حدیث دل دو کلام محبت انگیز است من از برای تو باری تو هم برای منی محمد-جواد محبت زبام عرش برآید طنین آوازم من آن ستارهء شب سوز بی سرآغازم که در مدار زمین نیست جای پرواز غروب سرح من آن جاودانه میداند که دیده صبح نخستین،طلوع آغازم حصار خاکی تن،بشکنم اگر روزی زبام عرش برآید طنین آوازم در این هزارهء خونین،سمند سبز خیال به عرصهتی که ندارد کرانه میتازم کجاست بیرق گل رنگ آسمانی عشق که بر بلندی فریادها برافرازم مرا به کشتی خون برنشانده موج جنون که در کنارهء خورشید لنگر اندازم فروغ مهر دل از آسمان جان سر زد که آفتاب برآمد ز طور اعجازم فرشته رقص کنان از بهشت میآید دمی که بوی گل آید ز گلشن رازم کتاب قصهء شیرین عشق بگشایید که من ز تیرهء فرهاد قصه پردازم به جستجوی تو ای لا مکان نمیدانم کجا سفینهء اندیشه میبرد بازم ز شعلههای حسد گر گرفته جان حسود که من ز خون قلم،شعر سرخ میسازم غزلی تازه از نصر الله مردانی(ناصر) به بهانهء نامهء دانشآموزی از کی روستای گیلانغرب مدرسهء ما از اینجا تا ده ماه راهی نیست، و مدرسهء ما پشت همین تپه است."