خلاصه ماشینی:
"عمو صمد!به تو قول میدهیم که گول وعدهها و امیدهای دروغین و واهی انسانهای جاهطلب را نخوریم و برای صدمین بار این سخن ماهی سیاه کوچولوی دانا را بگویم که میگفت:«مرگ خیلی آسان میتواند الان به سراغ من بیاید،اما من تا میتوانمزندگی کنم،نباید به پیشواز مرگ بروم،البته اگر یک وقت ناچار با مرگ روبهرو شوم،مه نیست،مهم این است که زندگی یامرگ من،چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد.
زندهیاد مشیری شرح ماوقع را اینگونه از زبان آقای ابتهاج تعریف کرد: در یکی از غروبهای مه گرفته و غمآلود لندن که غم غربت وتنهایی نیز در تراکم این اندوه بیتأثیر نبود و گذشت زمان برایم بسیار طولانی مینمود،غزل زیر را تت تاثیر بیماری چشم فرزندم و بیهمزبانی و دوری ا شهر و دیار در فضای محزون بیمارستان ساختم که متن غزل گویاتر ز بیان من است."