چکیده:
در اغلب ادبیات موجود حضور زنان در دانشگاهها با مقوله تربیت نیروی انسانی و مسأله اشتغال مرتبط میشود و در تبیین این موضوع از نظریات اقتصاددانان درباب سرمایه انسانی یاری گرفته میشود. اما این مقاله بر ابعادی دیگر از این پدیده دست میگذارد و به ارزیابی انگیزه های اجتماعی و فرهنگی ورود دختران به دانشگاه میپردازد. پرسش اصلی این است که ورود زنان به دانشگاه را در شرایط بیکاری گسترده دانشآموختگان دانشگاهی با توجه به چه عوامل غیراقتصادی میتوان توضیح داد و در این میان تقاضای اجتماعی، چه تأثیری را در جذب زنان به دانشگاهها دارد. آیا این تقاضای اجتماعی به معنای خروج از عرصه خصوصی (خانواده) برای ورود به عرصه عمومی میباشد و یا زنان در دریافتهای خود این دو مقوله را با یکدیگر پیوند میدهند؟ این مقاله با استناد به برخی زمینه های مفهومی و پاره ای مطالعات تجربی مجموعی ای از فرضیات تحلیلی را برای آزمون در پژوهشی روشمندتر ارایه می دهد. بر اساس این پنداشته ها تمایل دختران به ادامه تحصیل علاوه بر انتظارات فردی دارای معانی فرهنگی و اجتماعی بوده و از تعلق آنان به خانواده پیشین و تمایل شان برای مشارکت نمادین در ساختن خانواده آینده تأثیر میپذیرد.
خلاصه ماشینی:
"هدف این نوشتار روشن ساختن این مسئله است که مقوله تحصیلات را از حیث انگیزشی به کدامیک از دو سویه بیانی و ابزاری میتوان نزدیکتر دانست و به عبارت دیگر زنان ایرانی در تحصیلات خود بیشتر ارزشهای بیانی خانواده را جستجو میکنند یا ارزشهای ابزاری اشتغال را؟ پاسخ دادن به این پرسش مستلزم پاسخگویی به پرسشهای دیگری است، از آن جمله اینکه آیا زنان تحصیلکرده از ارزشهای ابزاری بیشتری برخوردارند و با افزایش سطح تحصیلات از ارزشهای بیانی آنان کاسته میشود؟ آیا ازدواج، به عنوان مقولهای خانوادگی، در جامعه ایرانی ارزشهای عاطفی و سنتی خود را حفظ کرده است و یا دستخوش علل و عوامل اکتسابی همچون تحصیلات شده است؟ زنان در مقابل کدامیک از دو دسته کلیشههای خانوادگی و تحصیلی مقاومت بیشتری دارند؟ مردان ایرانی چگونه با افزایش سطح تحصیلات زنان کنار میآیند؟ زنان ایرانی چگونه با دو دسته از نقشهای حرفهای و خانوادگی خود برخورد میکنند و تنش بین آنها را چگونه حل میکنند؟ و سرانجام این که اولویت بین سه مقوله خانواده، تحصیلات و اشتغال را چگونه میتوان برآورد کرد؟ نگاه مردان به آموزش عالی بیش از نگاه زنان جنبه اقتصادی و ابزاری دارد و " بیشتر نگران آینده شغلی و آمادهسازی خود برای فعالیتهای اقتصادی" می باشند(ایرجیزاد و همکاران 1376: 360) در حالی که در بین زنان دیدگاه بیانی رواج دارد.
هرچند این لبه فرهنگی در مورد همه داوطلبان ورود به دانشگاه صرفنظر از جنسیت آنها صادق است ولی با توجه به اهمیت بیشتر مصرف فرهنگی برای زنان و نیز سهم کمتر زنان در بازار کار و میزان بالاتر بیکاری دانشآموختگان زن با صراحت بیشتری میتوان ورود زنان ایرانی به دانشگاهها را به عنوان مقولهای فرهنگی تجزیه و تحلیل کرد."