خلاصه ماشینی:
"مادربزرگهای من سرشار را از خاطراتند آغشته به بوی صابون و پیاز و خاک نمناک بارگانی برآمده زیر پوست دستانی چابک و کلماتی صریح و پرمعنا مادربرزگهای من زنانی نیرومند بودند چرا چنین نیستم من؟ آشنایی باماورأ بلاگادیمیتروا-شاعرهء بلغاری در حال احتضار،سراپا هشیار با همه میتوان خود کوشیدی آرام بمیری بیفریادی،نالهای یا لرزشی حتی مبادا هراسی به دلم راه یابد.
آفاق شعر زنان دغدغههای دختر کوچک ایباراگی نوریکو-شاعرهء ژاپنی اندیشهای،دختر کوچک را سخت به خود مشغول میداشت: چرا از شانههای زنان بویی تند همچون عطر سنگین گلهای یاسمن یا ماگنولیا به مشام میرسد؟ چیست این حریر لطیف مه برگرد شانههای مادران؟ دختر کوچک را حسرتداشتن آن بود آن عطر شگفتانگیز نامعلوم که در زیباترین دوشیزگان نیز شنیده نمیشد."