خلاصه ماشینی:
"نزدیک او شدم و گفتم:اگر شوهر داری،خدا بر شما برکت کند و اگر نداری،هیچ رغبت به مواصلت با حر داری؟ گفت:چرا نه و لیکن موی من سفید است و ایام جوانی گذشته.
به او گفتند:حاکم شرع تو را حجر خواهد کرد زیرا که تو دویست اشرفی را برای بیست اشرفی ضایع میکنی.
زن گفت:چرا حاکم بر مشتری حجر نکند به جهت آن که دویست اشرفی میدهد و چیزی را که قیمت آن بیست اشرفی نباشد میگیرد.
حجاج به اهل مجلس گفت:دربارهء این زن چه باید کرد؟ حضار گفتند:باید او را به قتل برسانی.
حجاج گفت:برادر من کیست؟ زن گفت:فرعون که درباره موسی با اهل مجلس مشورت نمود، ایشان گفتند:«او را و یار او را مهلت بده»و اهل مجلس تو حکم به کشتن من نمودند.
«اسرار التوحید» اینطور پرواز کرد روزی نور جهان در محوطه باصفایی گردش میکرد،جهانگیر که شاهزاده جوانی بود دنبال چیزی میگشت و دو کبوتر در دست داشت؛نور جهان را دید، کبوترها را به وی سپرد."