خلاصه ماشینی:
"هر لحظه با امید فتحی تازه هر لحظه با شرارهء یک آتش -که آتش شقاوت آمریکاست- با ترکشی رها شدن از هستی و امید با زندگی و خاطره،یاران و یاوران بدرود کردن است هر لحظه با تمامی حجمش در خاکریز نشستهست هر لحظه با پیامد خوشحال و ناخوشش از خاکریز گذشتهست هر لحظه لحظهاش در خاکریز شب هر لحظه لحظه به خاطر نهفتنیست آن لحظهای که صفیر گلولهای تیغی به شب کشید و به قلبی فرونشست قلبی، که عشق و امید و شراره بود قلبی که با طپیدن خود با قلب انقلاب طپش داشت قلبی که آن دم آخر با مادرش سخن از عشق میسرود با مادرش سخن از همسایه،دوست،یار قلبی که عشق بود در نیمههای شب آنوقتها که پشت جبهه،تمامی شهرها مردان و کودکان و زنانش در گرمنای خواب خوشی غوطه میخورند در جبهه در شکاف سنگر خونین با فشفش گلوله و خمپاره از شام تا سپیده با بوی مرگ هماغوشیم!"