چکیده:
دانش تفسیر وامدار تلاشهای مفسرانی است که به شرح و تبیین کتاب الهی پرداختهاند. برخی از این تفاسیر از میان رفتهاند، ولی دیدگاههای صاحبان آنها در بخشی از آیات به جا مانده است. از این گروه، ابوالقاسم کعبی بلخی، متکلم و مفسر معتزلی است.
این مقاله با روش توصیفی تحلیلی به بررسی برخی آراء وی در تفسیر میپردازد و روشن میشود که او با روش قرآنی عقلی آیات را تفسیر میکند و برای سیاق و ظرایف تعبیری در شناخت مقصود خداوند متعال، اهمیت زیادی قائل است. از این رو مقصود از کلماتی را که ابراهیم با آنها آزموده شد، امامت میداند که خداوند آن را اتمام کرد و به انجام رساند. همچنین در سوره قیامت، نظر مشهور را کنار مینهد و مقصود از قرآن را قرائت نامۀ اعمال میداند. استدلالهای عقلی و کلامی نیز در برداشتهای وی جایگاه ویژهای دارد و بر اساس آن، آدم(ع) را قبله نه مسجود فرشتگان میداند و بهشت آدم(ع) را زمینی میداند و «عالم ذر» را نمیپذیرد و عقول بنیآدم را گواه ربوبیت خداوند میداند. همچنین حکومت و خلافت را که عهد الهی است، برای کافران و ستمگران مشروع نمیداند. قرائات و فقه القرآن نیز از سرفصلهای تفسیری وی میباشد.
علم التفسیر مدین لمساعی مفسرین قاموا بشرح کتاب الله وتبیینه. ضاعت بعض تلک التفاسیر؛ لکن اراء اصحابها حول بعض الایات ما زالت تحتفظ بها المصادر. ومنهم ابو القاسم الکعبی البلخی المتکلم والمفسر المعتزلی. تتناول هذه المقاله الوصفیه التحلیلیه بعض اراء الاخیر التفسیریه، ویتضح فی ضويها انه یفسر الایات بالمنهج القرانی العقلی، ویولی السیاق ودقايق التعبیر اهمیه کبیره فی فهم مراد الله تعالی. ومن هنا یری ان المقصود بالکلمات التی ابتلی الله بها ابراهیم ، هو الامامه والتی اتمها الله سبحانه. کما انه یعرض عن القول المشهور فی سوره القیامه، متبنیا ویعتقد ان المقصود بالقران هو قراءه کتب الاعمال. تحظی الاستدلالات العقلیه والکلامیه بمکانه متمیزه عنده، حیث انه یری ان ادم قبله الملايکه ولیس مسجودهم، وجنه ادم ارضیه، کما انه لا یقبل «عالم الذر»، ویعتبر عقول بنی ادم شاهدا علی ربوبیه الله. الی ذلک لا یری الحکومه والخلافه شرعیه للکفار والظالمین کونها عهدا الهیا. ومن مباحثه التفسیریه قراءات القران وفقهه ایضا.
The science of the exegesis is owed to the exegetes’ attempts which have interpreted and determined the Book of Almighty. Some of these exegeses have been vanished but the opinions of their authors in some of the verses have been remained. Of these groups is Abu l-Qasim al-Ka'bi al-Balkhı who was a muʿtazilah theologian and exegete. This paper with analytic-descriptive method studies some of his opinions in the exegesis and it clears that he interpreted the Quran verses with the Quranic-rational method and he attached much important to know the intent of God for the linguistic sense (siaq) and interpretative nuances. Therefore, the aim of the words which was tested Ibrahim prophet (peace be upon him) is imamah (Arabic: امامه) which God completed and fulfilled. Also in surah al-Qiyamah (Arabic: القیامه), he put aside the well-known opinion and he thought that the meaning of the Quran is the recitation of his record. The intellectual and theological arguments in his resulting precepts have a special position and according to it he believes that Adam is Qibla and not being prostrated by the angels and Adam’s heaven being earthy and he does not believe in the World of Pre-Existence (Alam-e-Zar) and the intellects of human beings is the declaration of faith inthe Deity (God). And also the government and the vicegerency which are the covenant of Allah is not legitimate for the aggressors and disbelievers. Qiraʼat and fiqh al-Quran are of his exegetic chapter titles.
خلاصه ماشینی:
شاید در برخی اذهان چنین باشد که مجمع البیان در واقع نسخهبرداری یا اقتباسی منظم از تفسیر تبیان شیخ طوسی است، لیکن این سخنْ دقیق یا به طور مطلق صحیح نیست؛ زیرا گاه شیخ طوسی قطعهای کوتاه از کلام بلخی را نقل میکند، ولی طبرسی متنی طولانی از تفسیر بلخی یاد میکند (طبرسی، 1372: 4/276) و یا تفاوتهایی در شیوۀ نقل او وجود دارد (همان: 3/69 ، 4/317 و 360).
با توجه به آنچه یاد شد، تفسیر بلخی را باید تفسیری جامع برشمرد که در میان روشهای تفسیری، از روش عقلی و اجتهادی برخوردار است و از نظر گرایش نیز گرایش کلامی و معتزلی دارد.
بلخی قاعدۀ اصلح از سوی خداوند را در تفسیر آیات به کار میگیرد؛ از جمله در تفسیر آیۀ ﴿وَلَا تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلَی بَعْضٍ لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ وَاسْأَلُوا اللهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللهَ کَانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا﴾ (نساء/ 32) مینویسد: «برای مرد جایز نیست که آرزو کند زن باشد و برای زن نیز جایز نیست که آرزو کند ای کاش مرد میبود، بر خلاف آنچه خدا انجام داده است؛ زیرا خداوند جز آنچه اصلح است، انجام نمیدهد و این شخص با این آرزو، چیزی را که اصلح نیست یا مفسده دارد، خواسته است» (طوسی، بیتا: 3/183).
2. از سخن ابلیس که گفت: ﴿أَرَأَیْتَكَ هَذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ﴾ (اسراء/ 62) استفاده میشود که مرتبۀ آدم علیهالسلام از سجدهکنندگان بالاتر بوده است و اگر قبله میبود، چنین مرتبهای نداشت؛ به دلیل آنکه حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله به سوی کعبه نماز میگذارد، ولی لازمهاش آن نیست که کعبه افضل از ایشان باشد (طبرسی، 1372: 1/189؛ فخرالدین رازی، 1420: 2/384).