خلاصه ماشینی:
"حسن اتفاق آن شد که چای حاضر کرده بودند،چای بیاوردند و اتابیک بعمر بجز قلیان چنین نمیکشید و عین الدوله و برادرش آقا وجیه سپهسالار و امیر بهادر جنگ هم قلیانشان کوزه و آن را سر شیرازی میبستند،اتفاقا قلیان چنین حاضر بود و بیاوردند،پس از صرف قلیان از جای بخاست و رفت و به کالسکه نشسته به شمیران رهسپار گشت و من نمیدانستم که دو روز بعد به مجلس وعده کرده که از شمیران به مجلس آمد و کارها اصلاح شود و آنهمه فکر که او را آنروز در دربار احاطه کرده بود و در فکر بخفت معلوم شد از دغدغهء با مجلسیان و این کار مشکل بوده اگر اختیار کل را با نمایندگان مجلس تصدیق کند با شاه و عقیدهء او چه کند و اگر پیرو منظور شاه گردد جواب مجلس و ملتیان را چه گوید."