خلاصه ماشینی:
"آیا در این دوران کنترل شده از راه دور و ارتباطها و مناسباتی که نطفهشان در دکمههای کامپیوتر بسته میشود، «نوستالژی» از جنس علی حاتمی معنایی دارد؟ حسن کچل و چل گیس، آسیدمرتضی و آقا مصطفی فیلم طوقی، قلندر شوریده دل، آقای خاوری از عشق جامانده و همهی عمر دیر رسیده، آقا مجید و آقا حبیب ظروفچی سوتهدل، رضای خوشنویس به مسلخ کشیده شده در گنداب سیاست، مادر اصیل و زندهدلی که از مرگ به وصل رسید، طاهر خوشالحان و دقمرگ شده از غم فراغ یار...
» و در بلا روزگار عاشقی کم بیاورد و کنار امامزاده داوود آرام بگیرد، دفتر تاریخ را به شیوهی خودت ورق بزن و از ستار خان و باقر خان و حیدر عمو اوغلو و سلطان صاحبقران و ملیجک بگو و میرزا تقی خانت را به حمام فین کاشان ببر تا رگ دستاش را بزند و این جملهی ماندگار را زیر لب با اندوه زمزمه کند: «مرگ حق است ولی به دست شما بسی مشکل اما شوق از میان شما رفتن، مرگ را آسان میکند»، رضای خوشنویس و مفتش شش انگشتی و ابوالفتح و شعبون استخونی را دوباره روانهی تهران قدیم کن تا «هزار دستانت» را زنده کنند و خان مظفرت را بالای آن تراس بیاور تا حرف آخر را بزند و تکرار تاریخ را به ما هشدار دهد."