چکیده:
مقاله حاضر سعی دارد این نکته را مورد مداقه قرار دهد که در موقعیتهایی که انگلیسی به عنون یک زبان میانجی عمل میکند،نباید در موقعیت اجتماعی خاص قرار گیرد.موضوع این مقاله بر یک مدل بین فرهنگی در آموزش زبان استوار است که در آن زبانآموزی را در نقش و موقعیت یک فرهنگشناس تطبیقی قرار میدهد(بایرام 1989).
یک برنامه زبانی که به محتویات اجتماعی میپردازد با جنبههایی از زبان درگیر میشود که عموما نادیده گرفته میشوند و یا در میان مطالب به عنوان جنبههایی حاشیهای به آنها نگاه میشود.این جنبهها عبارتند از معنای ضمنی،اصطلاحات،سخت سبک و لحن صحبت کردن،ساختارهای نگارشی و ترجمه.این مقاله بر روی جنبههایی از زبان که در فهم بیشتر آن نقش اساسی دارد،تأکید میکنند.
خلاصه ماشینی:
"مقاله حاضر سعی دارد این نکته را مورد مداقه قرار دهد که در موقعیتهایی که انگلیسی به عنون یک زبان میانجی عمل میکند،نباید در
موضوع این مقاله بر یک مدل بین فرهنگی در آموزش زبان استوار است که در آن زبانآموزی را در نقش
یک برنامه زبانی که به محتویات اجتماعی میپردازد با جنبههایی از زبان درگیر میشود که عموما نادیده گرفته میشوند و یا در میان
بحث این مقاله بر یک مدل بین فرهنگی آموزش زبان استوار است که
و دانش در مورد زبان،مواد درسی باید به بعد فرهنگی زبان به عنوان
یکپارچهای که به تدریس زبان و مفاهیم فرهنگی اجتماعی مربوط به
فرهنگ و موقعیتهای فرهنگی به فراگیران هم مورد توجه قرار میگیرد.
معنای تلویحی زیربنای بحث حاضر این است که زبان و فرهنگ
ازش-به شیوهی اکثر مطالب مربوط به آموزش زبان-فراگیران را از
تعریف گسترش یافته است که در ارتباط با آموزش زبان انگلیسی به
آموزش زبان انگلیسی راه یافته است که طی آن،مطالبی که
چگونه زبان برای بیان معناها و مفاهیم اجتماعی فرهنگی به کار
متونی در این است که فراگیر را بهدیدن تفاوت در فرهنگ دیگر و نگاه
آگاهی زبانی انتقادی از این ایده منبعث میشود که زبان همیشه
به عنوان خواننده،ما باید همیشه به متون مظنون باشیم و همیشه آنها را مورد مواخذه قرار
و مطالب فرهنگی اجتماعی مربوط به زبان را که کتاب در خود
درسی را به عنوان محرکی برای بحث در مورد محتوا و نه صرفا تمرکز
زبان یا فرهنگ-بیشتر باشد،ولی تأثیر کلی باید روی گسترش دانش"