خلاصه ماشینی:
"در آنجا نیز قرن ششم نقطهء شروع تمدن به اصطلاح«کلاسیک»بود که از دید متجددان فقط همین تمدن درخور آن است که«تاریخی»نامیده شود و اطلاعات موجود دربارهء وقایع پیش از آن به حدی ناچیز است که میتواند «افسانهای»تلقی گردد،اگرچه کشفیات باستانشناسی اخیر محلی برای تردید باقی نمیگذارد که تمدنی کاملا واقعی در آن زمان وجود داشته و دلایلی موجود است که این تمدن هلنی اولیه از نظر فکری فوق العاده برجستهتر از تمدنی بوده است که متعاقب آن به ظهور میرسد،و ارتباط میان این دو دوره بیشباهت به رابطهء بین قرون وسطی و دورهء جدید در اروپا نیست.
چنین مقدر بود که گرایشهاییک ه در میان یونانیان مجال بروز یافته بود به نتیجهء منطقی خود منتهی شود؛اهمیت مفرطی که آنان برای تفکر عقلی قائل شده بودند میبایست زمینه را برای ظهور و بسط«راسیونالیسم»فراهم کند:نگرشی خاص دوران جدید که دیگر صرفا به نادیده گرفتن آنچه به ساحت فرا عقلانی تعلق دارد منحصر نمیشود بلکه تعمدا این ساحت را انکار میکند.
آیا دنیای جدید سیر نزولی خود را تا عمق این سراشیبی مصیبزا ادامه خواهد داد یا پیش از سقوط در قعر این ورطه، نوعی بیداری و تجدید حیات از آن دست که در پی انحطاط تمدن یونانی-لاتینی روی داد رخ خواهد نمود؟چنان به نظر میرسد که توقف در میانهء راه دیگر ممکن نخواهد بود و ما، مطابق علائم موجود در مشارب سنتی،در آخرین مرحلهء کالی یوگا،یعنی تاریکترین دورهء این«عصر ظلمت»،گام نهادهایم،حالت انحلالی که خروج از آن جز از طریق تحولی عظیم میسر نخواهد بود؛زیرا صرف تجدید حیات دیگر سودی ندارد بلکه تمدن باید کلا از نو بنا شود."